شبانگاه است و
واژهای نمییابم
در ابتدای تخیلات
هوای هر آنچه میگذرد
بر اتفاق و روایت
گرفته است و خاکستری
بگو چگونه گذر کرد/ بر تو
سرعت حادثه
و التهاب حنجرهات
از چگونه سرودن
چگونه نوشت
تو غایت راهی
و رستن هر گیاه
از نگاه تو
رفتار میگیرد
رخداد عاشقیتی
در زخمهای محال
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر