نگاه ها که روی تیترهای روزانه
سر می خورند
قل قل سپیده
در اتفاقی تازه تر از کهریزک
بر کلمات شاعرانه
طلوع می کند
غلت می خورند نام ها و صداها
و روزها
در رستگاری نام ها
که در صدامان ریشه می دواند
روایت شب ها را
ادامه می دهد
این سال ها چقدر شبیه رویا شده اند
رد حماسه ها
در خطوط باستانی جاده/ هنوز
خشک نشده است
و قطره ها چقدر محال به نظر می آیند
وقتی که حنجره پارکینسون می گیرد
و صداها در التهاب
ترک می خورند
چه شکل عجیبی دارد زمان
روز
در قامت سکوت بالغ می شود
و شب
بلوغ حرف ها را
در زخم سکانس های بی پایان
سپری می کند
چه شکل غریبی ست زندگی
وقتی که قطره قطره فرو می چکم
آب می شوم
برهنه تر از رویا
و نبض زمین
برگ و بار هیچ شاخه ای را
در کنج لب هامان
سبز نمی کند