دایره ی این کلمات
گرد نمی شوند
وقتی کودکان بی سرپناه خاورمیانه
هر شب
کابوس بی حساب و کتاب خمپاره و اعوان و انصارش
بالین شان می شود
اکنون نشسته ام روی باروت حرف ها
و سمت جهان
هجای سکوت است و
سهم من از گفتن
کوچ سطرها
و بغض نگاه کودکان
که دست های مرا
بی طاقت می کند
بیدار می مانند
واج ها
در هزار و یک شب روایت
و جهان ترسیم می شود
در محاسبه ی گلوله ها
و اشک های مادران
در مرز قطعنامه ها و
سکه ی نگاه سرمایه
تا به تلنگر انگشتی
پیشانی روزنامه ی فردا را
تیتر کند
و از این قرار است
که قرار می گیرد
در منتهای بی قراری شمارش شمسی
یک هزار و سیصد و نود و پنج