جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۳

مزد بی‌تناسب کلمات




در افق نگاه‌ها

دهان که آب می‌افتد

خیال رودخانه

کلمات را

سرریز می‌کند

روی برق سکه‌ها


حجم ناپیدای بی‌خویشی

و کلمات       یکایک

انزجار صدا می‌شوند

وقتی دهان

در مسیر بادهای روزانه

سطرها را تعبیر می‌کند


خطوط باریک خاطره‌ها

و اعماق حرف

تا مزد شاعر

قربانگاه بی‌دریغ رؤیا باشد و

پوست اندازی صداها


دریغا        کفش‌های ناموزون

بر قامت قلم

و ریگ‌ها و

              ریگ‌ها و




یکشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۹۳

کلمه



در طول ساعت

کلمات

فصل به فصل می‌شوند


کلمات در طول خود

ساعت‌ها

از حرف‌های بی‌قراری

لبریز

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۳

بارانی‌ها




لبخندی استوار بر دهانم

وقتی گلویم

در مسیر باران

حکایتی تازه می‌کند


از حجم بی‌قرار حنجره

کلمات که می‌شورند

دریا

رفتار روشن خود را

در مجال تازه‌ی بارانی

همخواب می‌شود

در خواب‌های باران

مکرر

جمعه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۳

ساعت نهایی



به لرزش شاخه‌ها می‌پیچم

در مسیر باد

و رقص ناموزون برگ‌ها

به راز سکوتم

می‌برد


سطرها می‌هراسند

وقتی صفحه‌ها

چشم در چشم بی‌قراری‌ام

قد می‌کشند


تمام می‌شود

و امضاء

در ساعت نهایی

بر دریچه‌ی رؤیا

می‌ریزد