با یاد محمد مجیدی عزیز
و خاطره های دور دست
شاید بهار
همین جوانه های بی ادعایند
که کاسه های روز و شب را
پر می کنند
دخترکان سپیدپوش
در کوچه ها و خیابان ها
که چشم های بی قرارشان
بر رد هر عبوری
لباس فردا را سبز می کند
از مهتابی
تا آن سوتر از رویای دست ها
خطوط خاموش کلمات را
بر امواج بی تاب لب های تان
عاشق می شوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر