یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۲

افق



تبعیدی رویای ام
و عشق/ گویی
خاطره ای ست
تا انگشت های نمناکم
چهار فصل را
در حجم بی قرارش
تاراج کند

رها می شوم
با گیسوانی پریشیده
در خش خش پائیز
که عطر موزون حنجره ام را
در ارتفاع آسمان
می گسترد

بر دهانم
زخمی ست
که عقربه های به راه مانده
در شکوه خاموش شان
پایکوبی می کنند

هیچ نظری موجود نیست: