عجیب است که از دانشگاه به راحتی و بدون هیچگونه
دلیل مستند و مدرکی با دوسطر نامه ی حراست
و گزینش و گزارش های .... اخراج می کنند ؛
هیچگونه حق و حقوق قانونی و مطالبات به حق را
به آدم پرداخت نمی کنند . به هر دری که متوسل می
شوی و از هر راهکار قانونی که وارد می شوی،
مسدودش می کنند ؛ تازه به دیوان به اصطلاح عدالت
اداری شکایت می بری با انبوهی از مدارک مستند
و ... ، دو سطر نامه ی حراست و ... چنان کارا و
ریشه دار است که حکم صادره ی شعبه ی دیوان ،
قادر به عبور از آن نبوده و انشاء رای اش همان
می شود که خواسته ی دیگران ! را برآورده سازد ؛ نه
مطالبات قانونی شاکی را بعد از عمری کار و....
این هم نمونه ای از رعایت حقوق شهروندی که از همه
چیز به راحتی محروم می شوی ؛ و باید علف بچری تا
زنده بمانی . چرا که دست همکاری ندادی و ساز
انسانی خودت را نواختی . طرفه این که در گوشه ای
از حکم شعبه ی دیوان اشاره ی کوچکی به حق ام
می شود ( به خاطر وضوح بیش از اندازه ی نقض حقوق
قانونی و شهروندی ام ) و دانشگاه محکوم به
تسویه حساب می گردد ؛ اما جالب این است که
دانشگاه هیچ وقعی به حکم مورد اشاره در دیوان نمی نهد
و همچنان به نقض بیش از پیش حقوق قانونی و
شهروندی من پای می فشرد! آیا مرجع دیگری هم برای
رسیدگی هست؟! که البته من می دانم هیچ مرجع
قانونی دیگری وجود ندارد! و این یعنی مهر باطل زدن
بر پیشانی زندگی و ....
و این (9009970900101187) شماره ای ست که بر
پیشانی دادنامه در دیوان می خورد تا برای ابد
قطعیت ابطال زندگی را اعلام کند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر