یکی از ویژگی های مهم هنر به عنوان محصول ذهن بشری ( = هنرمند ) و کار هنری به مثابه شیی نامیرا ؛ کیفیت ویژه و ماهیتی آن است که اندیشه ی مربوط به زندگی را تجسم بخشیده ؛ در عین حالی که خود موجب تولد زندگی نیز می گردد . در این میان آنچه در خورد توجه است ، وجود یک رابطه دیالکتیکی ( سیستم ساز ) است که از ساختاری منطقی و قابل تحلیل برخوردار است .
محصول هنری استوار بر تجربه های شخصی و معرفت اجتماعی هنرمند است ؛ و در این راه بنیادی ترین رویدادهای حیات بشری ، درونی شدن این فرایند را برای هنرمند میسر می سازد .
برای مثال درآثار کلیسایی یوهان سباستیان باخ ، که آثاری مذهبی ست، به گونه ای آگاهی ملی متبلور شده است . این یکی از عوامل نگهدارنده باخ در آن کشور بوده است . ((در قلب این آگاهی ، کورال های لوتری خودنمایی می کردند ، که زمانی جزء رجز های جنگ جویانه ی جنبش اصلاح دین در آلمان به شمار می رفتند . باخ این کورال ها را با هر آنچه در هنر موسیقی اش با عنوان دراماتیک ترین ، گویاترین و انسانی ترین از لحاظ تصویرپردازی و آینده نگری به شمار می رفتند _ موسیقی عاشقانه ی هیجان انگیز ، آوازها و رقص های شاد توده ای . . . _ گسترش داد . باخ در این آثار ، مانند تمامی موسیقی عظیمش ، منظره ای از آلمان پریشان روزگار خودش را مجسم می کند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر