پنجشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۹۰

فصل پنجم


بهار می کوچد
می دانم
با سطرهایم اما
درمی رسد
عاشقانه ها
در فصل پنجم چشمانت

نت هایش را
چکه
چکه
می پاشم
بر بام رویاها

صدایش خواهد ریخت

هوای تو دارد


باران که می بارد
قطره
قطره
در نفس هایت
می خزم
و حجم سکوتش
نگاه مرا
آرام می کند

خو کرده ام
به نسیم صدایت
بهار / حتی
حضور موقرانه ی نت های تو را
بی تاب می شود

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

احساس هنری 3



موقعیت شناسی تاریخی از یک سوو موقعیت شناسی ساختار تخیل هنری در یک دوران مشخص 
از سوی دیگر، الزام نگاه متفاوت ومنطبق با شرایط جدید را به یک اثر هنری (= ادبی ) پدید می آورد . 
وضعیت تاریخی ای که ذهنیت فرهنگی در آن بسر می برد ، اقتضائاتی را در حوزه ی آفرینش های هنری 
پدید می آوردکه ملزومات آن از یک طرفمبتنی بر تجربه های گذشته ی هنری ست به علاوه ی تجربه های 
جهانی ؛ و از طرف دیگر استوار بر تجربه های درونیشده ی فردی هنرمند است ؛ که اساس فرایند آفرینش 
هنری را برای وی پی می ریزد .نگاه به اثر هنری( = ادبی ) در موقعیت امروز ما ؛ با توجه به تحولات و 
تغییرات ماخوذ از پیشرفت فرهنگی ما ( سویه مدرنیته ی فرهنگی ) و همچنین ترجمه های بیشماری که از
 معرفت شناسی فرهنگی ، نقد ادبی ، تئوری های هنری وادبی زبان شناسی و فلسفه و . . .، صورت گرفته؛ 
باید روندها ،معیارها و مراتبی را در خوانش و بررسی اثر ملحوظ نماید که مبتنی بر حلقه یا ارتباط جدید 
شکل یافته در تخیل هنری و زیبایی شناختی مدرن باشد . نه تکیه بر عناصر ، مولفه هاو پیشداشته های
جزمی که سده هاست به شکل سنت پایدار و تحول ناپذیر، در عرصه ی هنری استیلای بلامنازع داشته است .
تخیل هنری مبنای گریز ناپذیر حضور هنرمند در کشف روابط میان عناصر زبان ( مفردات ، ترکیب ها ، 
انواع مجاز و .. . ) شکل یابی و تولد لحن و ایجاد موقعیت ذهنی – تجربی جدید در فرایند خلق اثرکه موقعیت 
های کلیشه ای پیشین وجزم ها و مولفه های ثابت و سنتی را می تواند از اعتبار ساقط نماید . نکته مهمی 
که گاه در تلقی های به اصطلاح هنری و ادبی مغفول واقع می شود .و این غفلت موجبیتی را پدید می آورد 
که قادر است ذهنیت هنری – فرهنگی یک فرد ؛ یک اجتماع و یا یک موقعیت را از خلق وضعیت ها ، 
بافت ها و . . . نوین باز دارد .
شعر یکی از فرم ها وموقعیت های هنری ست ، که همه ی اشکال و پدیده های روان شناختی در فرایند تولید
آن ، دررابطه ای سیستم ساز و دیالکتیکی حضوری بی وقفه دارد . من ترکیب تخیل هنری را که همبست
تجربه فردی و اجتماعی شاعر است، به دلیل جامعیت آن ، مناسب ترین و رساترین پدیدار روان شناختی
 برای تبیینقلمرو این فرم هنری می دانم .افسانه بافی های فرویدی و نئوفرویدین ها را هم در این قلمرو
دخیل ندانسته و  مبانی متکی بر اسطوره گرایی های آن رابه منظور استنتاج های علمی به کناری می نهم .
در این قلمرو هنری ، قاعده ها و روابط ایستا ، ثابت و نامتحول گذشته ؛ در روند آفرینش بی اعتبار می گردند .
موقعیت جدید ، خلق روابط متقابل نوین را در زبان و لحن ایجاد می کند .
شکستن چارچوب حاکم بر مناسبات بیان و موقعیت زبانی گذشته ، شجاعت هنری هنرمند امروز است ؛ 
که معیار حذف را برمی گزیند ، تا موانع سنگ شده ی ذهنی دیروز را معدوم نماید ؛ تا موقعیت هنری نوینی 
را خلق نماید .
ایوان گنچاروف نویسنده پرآوازه روس می گوید : هیچ نوشتاری کاملا از طبیعت گرفته نشده است . . . .
نویسنده بایدنوشته خود را بیاراید ، بپالاید و . . .
داستایفسکی نویسنده شهیر می نویسد : بالاترین ورزیدگی برای یک نویسنده توانایی حذف کردن است .
و . ام . گارشین در گفتگو با ایلیا رپین می گوید : بزرگترین تلاش من این است که چیزهای غیر ضروری 
را حذف کنمو این کار را آنقدر تکرار می کنم تا دیگر هیچ چیز اضافی که مانع برداشت هنرمندانه باشد
درآن نبینم .
کاترین آن پرترنویسنده آمریکایی معتقد بود  که داستان را باید با قلب خود می فهمید و با یاری حافظه 
می نوشت .
در روند تخیل، از ارزش اندازه ها و نسبت های واقعی می تواند کاسته شود . فرایندی که هنر وادبیات 
روح خود را از دالان تو در تو و پیچ اندر پیچ آن می گذراند . و اینجاست که حذف ها ، فاقد اعتبار
گردیدن ها و . . . خلق موقعیت جدید را ممکن می سازد .
ای . اچ . گومبریج در کتاب (( پیشینه هنر )) می گوید : هر نسلی در پاره ای از اصول علیه برسنجیده های
پدران خود می شورد . همچنین در جایی دیگر می نویسد : هر هنرمندی احساس می کند که بر نسل پیشین
خود برتری دارد و اززاویه دید خود فراسوی آنچه که پیش از آن شناخته شده ، پیش رفته است .
آرنهایم روانشناس در خصوص کپرنیک سخن جالبی دارد . او می گوید : وی می باید خود را از تلقین هایی 
که نگاره های نجومی معین ، مستقیما بر او تحمیل می کرد رها می ساخت .
همچنین می گوید : کپرنیک نیاز به خیال تجسمی فوق العاده ای داشت تا اورا در روشن ساختن این پنداشت 
که مدلی ازیک نمود بسیار متفاوت می توانست در مورد وضعیت و موقعیتی که او دیده است کاربرد داشته 
باشد یاری دهد .
رها شدن از پنداشت های تعصب آمیز کار آسانی نیست ، اما هنرمندانی که بیش از همه در این کار توفیق 
یافته اند ، اغلب کارهای هیجان انگیزی به وجود آورده اند .

شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۰

سپیده دم


سرشار سرودی تازه ام
هنگامی که سر انگشتانت
غروب خاموش ماه را
در خطوط ساکت آب
بیدار می کند

پرندگان مردد کلامت را
پروازی بیاموز
سپیده دم
از عبور نگاهت
آغاز می شود

احساس هنری 2



یکی از ویژگی های مهم هنر به عنوان محصول ذهن بشری ( = هنرمند ) و کار هنری به مثابه شیی نامیرا ؛ کیفیت ویژه و ماهیتی آن است که اندیشه ی مربوط به زندگی را تجسم بخشیده ؛ در عین حالی که خود موجب تولد زندگی نیز می گردد . در این میان آنچه در خورد توجه است ، وجود یک رابطه دیالکتیکی ( سیستم ساز ) است که از ساختاری منطقی و قابل تحلیل برخوردار است .
محصول هنری استوار بر تجربه های شخصی و معرفت اجتماعی هنرمند است ؛ و در این راه بنیادی ترین رویدادهای حیات بشری ، درونی شدن این فرایند را برای هنرمند میسر می سازد .
برای مثال درآثار کلیسایی یوهان سباستیان باخ ، که آثاری مذهبی ست، به گونه ای آگاهی ملی متبلور شده است . این یکی از عوامل نگهدارنده باخ در آن کشور بوده است . ((در قلب این آگاهی ، کورال های لوتری خودنمایی می کردند ، که زمانی جزء رجز های جنگ جویانه ی جنبش اصلاح دین در آلمان به شمار می رفتند . باخ این کورال ها را با هر آنچه در هنر موسیقی اش با عنوان دراماتیک ترین ، گویاترین و انسانی ترین از لحاظ تصویرپردازی و آینده نگری به شمار می رفتند _ موسیقی عاشقانه ی هیجان انگیز ، آوازها و رقص های شاد توده ای . . . _ گسترش داد . باخ در این آثار ، مانند تمامی موسیقی عظیمش ، منظره ای از آلمان پریشان روزگار خودش را مجسم می کند .

احساس هنری 1



احساس زیبایی شناختی محصول یک حالت خاص از حیات بشری ست ، که نقطه مشترک هنرها از یک سو ؛ و وجه مفارقت هنر از زندگی از سوی دیگر می باشد . در این احساس شکل خاصی از لذت جریان می یابد ، که واکنشی ست در مقابل آن گونه از شناخت ، که با گشودن امکاناتی تازه ، سبب دگرگونی آدمی می شود . لذتی مبتنی بر کشف رابطه مشترک بین انسان ها و واقعیتی مصدق که ذهن با آگاهی بر وجود قدرت های جدید و تازه ، بر رشد و توانایی آن حتی به صورت اندک افزوده می شود .
(( این احساس زیبایی شناختی می تواند به یاری موسیقی با ژانرهای متفاوت نیز به وجود آید . احساس یاد شده بر ماهیت دوگانه موسیقی و یا هر هنر دیگر؛ از یک سو رابطه اش با زندگی درونی و طرافت یا هستی عینی اش که تجسمی است از اندیشه ی زندگی ؛ و از سوی دیگر آگاهی یافتن فرد بر اینکه جامعه چگونه او را شکل داده است و ارتباط این کشف با همه ی اعضاء یک جامعه ، متکی است .
هر گاه عنصر درونی قادر باشد بدینسان جاودانی شود ، قدرت تازه ای خلق شده و مرحله ی تازه ای در انسانی شدن روابط میان آدمیان شکل گرفته است .