زبان گم شده
پایگاه اطلاع رسانی مسعود بیزارگیتی
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۹۰
دست های تو
نگاهت
نشسته به ساحل
لبت
هزار پرنده ی سرگردان
این بادبان بی شکیب
غوغای این همه دریارا
در دست های تو می راند
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۰
بیست وهفتم آوریل
بیست و هفتم آوریل
نتی
که خطوط مرا
کلید می زند
هنوز نمیدانم
به سایه ام می اندیشم
به همنفسی درختان
و پرستوهای بغض کرده
که بال های شان را
با نگاهت
تقسیم کرده اند
بامداد
شبنم های جوان
از سرانگشتانت
آغاز می کنند
آواز نی لبکی از دور می آید
و نت ها
سطر به سطر
پایین می روند
چقدر آشناست
صدایی که می رباید
آن دست ها
که دهانم را شیرین کرده است
و من نمی دانم / هنوز
روی کدام سطر
چراغ بگذارم
سهشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۰
سفر
پرنده ای می خواند
از دهان تو
و دست هایت
سایه ی دوستی ست
ایستاده ای غمگین
بر بال هایت
سفر کن
سفر
می دانم
هیچ سروی
به شانه هایت نمی رسد
یکشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۰
چراغی روشن است
بر این حرف ها پای می کوبم
چرا که آن سوی صدایم
چراغی روشن است
چرا که دستی گشاده
نانوشته های مرا
رمز می گشاید
باران شلاق می زند
آواز پرندگان را
نت های دفترم
تازه می شوند
شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۰
دست های من
نسیم حرف های تو
یا پشیمانی کمی نگاه
هرچه بود
قهوه را نوشیدم
و درنگ همه ی گیسوان تو را / باد
زلزله ای شد
در افق جا گرفته ام
و صدایی که
بین دریا و آسمان
تاب می خورد
هر چه می ریزد
انگشت های مرا تازه نمی کند
مگر آمد شدی کوتاه
دست هایم را
ستون حرف هایت می کنم
جمعه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۰
نت های بی درنگ
6
از کنار این همه سکوت
دریاها یت را
در چشمم می تکانی
و صدایت
در افق / گم می شود
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)