فردا شب یلداست.وهر ایرانی با آین شب تاریخی ، دمسازی خاص خود را دارد.
من هم در یلداگردی ام ، دوشعراز یلداسروده هایم را به یلدا می سپارم؛ با همان
حسی که دراین دو شعرنهفته است :
چشم های مان را می دزدیم
صدای مان را
پرده ها را می کشیم
مبادا
پنجره ای گشوده شود
تمام علف ها
بادو
خاک
بوی استخوان های هزارساله ی مرادارد
این یلدای ناگزیررا
برخاک خفته گان
ماه
رازی نهفته دارد
۹ نظر:
تولد من هم شب یلداست
سلام به همگی و خصوصاً شما وبلاگ نویس گرامی. وب نوشت "سوران بلاگ"،توسط بلاگفا مسدود گردیده است؛از دوستان خواهشمندم تا برای مطالعه ی مطالب سوران بلاگ به سوران بلاگ در WORDPRESS مراجعه بفرمایند؛ با آدرس ذیل:
http://soranblog.wordpress.com
از کلیه ی دوستان خواهشمندم تا این نکته را اطلاع رسانی نمایند.
دوست شما
سوران بلاگ
بسيار زيبا بود دايي عزيزم
به اميد يلدايي سبز
وصف حال امرومان است
این شعر درحقیقت رازی را در دالان تو درتوی نمادها و استعارات پنهان دارد.چندبارخواندمش
به او اجازه دهید
خورشید را در آغوش بگیرد
روشنائی دنیا که نمیرود از دست.
منتظری خواست که انسان برود ...
داستان
قلم خوبی دارید و اشعاری که دست آدم را می گیره و دوان دوان تا انتها می بره.
باشی و همیشه سرشار.
ارسال یک نظر