دستي به روي آينه
براين سفره
كه پهن مي شود / مردد است
چشم به گرداني
هيچ نمي يابي
نه رد صدايي
براي دوستي هاي غرق شده
ونگاهي نه
تا به چشم درچشم
بسنده كني
دستي به روي آينه
شايد
آن سوتر
حرف ها
به انتظار
براين سفره
كه پهن مي شود / مردد است
چشم به گرداني
هيچ نمي يابي
نه رد صدايي
براي دوستي هاي غرق شده
ونگاهي نه
تا به چشم درچشم
بسنده كني
دستي به روي آينه
شايد
آن سوتر
حرف ها
به انتظار
۶ نظر:
باسلام
شعرقشنگي نوشتيد. شعرهايتان
ازابهام وپيچيدگي درعين روشني
برخوردار است. منظورم اين است
كه باهمه ابهمي كه دارد، برخي از
شعرهايتان، به جهت رابطه اي كه
با مخاطب برقرار مي كند،قويا اثر
ميگذارد
برايتان آرزوي لحظاتي خوش دارم
ميخوام آينه رو پاك كنم
وبراي آنسوش منتظرباشم
مسعود جان ، سلام
شعرت محشره،با تصويرهاي عميق
گیلانی هستی رفیق؟
سلام
آينه نشانه روشنايي واميد است
شعر اثر عميقي روم گذاشت
ارسال یک نظر