پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶


قناعت



تا صبحي ديگر

به پايان مي رسد اين جاده ها را

خوابي طولاني كن

ودرعقربه هايي كه به طنازي

چهارفصل را / كوك مي كنند

به نگاهي ازايوان

به زنجيرآوازهاي زنجره ها

قناعت


پشت پنجره هاي اين آواز

هيچ پرنده اي

پرنمي كشد

۳ نظر:

ناشناس گفت...

ما خيلي وقت است كه قناعت درپيش

گرفته ايم. شعرقشنگي بود

درود

ناشناس گفت...

سلام

شعرزيبايتان را خواندم

ازبند آخرش، كه ياس آلود بود

زخمي شدم

ناشناس گفت...

شعرقناعت تو, بسیاراثرگذاربود

بویژه درشرایط امروز جامعه ما

اما به نظرمن, این جاده بی انتها ست