شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶

طناب شعرم



اكنون

كه حلقه

حلقه

طناب شعرم را

براي چشم هاي منتظر

آماده مي كنم

كمي به ساحل

نزديك ترم

با بوي ماهيان زنده

دردهان كف آلود


اين حرف ها

كه برريسمان شب

پهن مي شوند

كمي آن سوتر

ازپنجره مي آويزد

برجاپاي من

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اين شعربسيارپرمعنا وسرشار

ازپيام است.لذت بردم

شعر عيساي صليب بردوش به شدت

متاثرم كرد

ناشناس گفت...

سلام

اين شعربسيارپررمزوراز بود

آنچه كه فهميدم،بايد اين طناب

را بافت. لذت بردم