بحران موقعيت
1
هردوره اي درفرايند تاريخي، تركيبي ازعناصرمتغيروپوياازيك سوو
عناصرثابت، بدون تغييروايستا ازسوي ديگراست. ولي روندهاي تار
يخي درسطوح مختلف ، درجامعه وروابط بين فردي ازمحتواي پويا و
نشانه هايي فعال برخوردارند كه زاينده دوره يا مقطعي خاص مي با
شند واساس هويت شناختي آن را پي مي ريزند.
اكنون جامعه ما درموقعيتي بحراني به سرمي برد. بحران به منزله عدم
ايجاد توازن، نظم، عملكردهاي با ثبات وروندهاي قانونمندي كه قادربا
شد هويت ونشان يك ساختاربا ثبات وبي دغدغه را منعكس كند. واين مو
قعيت درسطوح متفاوت حيات اجتماعي- رواني بروز كرده است. با تا
كيد براين نكته مهم كه اين موقعيت بحران امري نسبي درحوزه ساختار
وعملكرد درسطوح مختلف است. وبه هيچ عنوان نشانه ايجاد پايه هاي
لرزان اجتماعي نيست. بازنمود چنين موقعيتي را دربرخي سطوح فر
هنگي به معناي عام، مي توان پي گرفت.
ادبيات يا بهتراست به تاكيد بگويم شع امروزماچنين موقعيتي را درپيش
رودارد. اگرچه اين موقعيت را تجربه نيزمي كند.شعردهه هفتاد،متناسب
وبه موازات حركات اجتماعي، بي آنكه قاعده اي يكسان را پذيرا باشد،
درنگرش ونوشتار، اين بحران را دروني خود كرده است. تا آنجا كه از
موقعيت بحران به بحران موقعيت رسيده است. يك روند ترديد وتزلزل
وگسست را درنفي هويت قديم وكسب هويت تازه درموقعيت جديد تجر
به ميكند واين فراگرد بحران درساختارموقعيت فاقدانتظام وزما ن
مشخص است. وعناصروعوامل دروني آن تعيين كننده هويت بعدي
آن خواهد بود.
2
درجريان آفرينش اثر(= شعر) هرلحظه وموقعيت تازه، داراي ماهيتي
متفاوت ازلحظه وموقعيت قبل بوده وشالوده وقاعده كهنه رافرومي ريزد
تادرطرح وبافتي نوارائه شود.اين گسست ازساختارپيشين درهمه سطوح
زبان،اسلوب، نوشتارو... صورت مي گيرد.سيستمي ازاثرارائه مي شود
كه تنهادرموقعيت جديد قابليت وظرفيت بازتاب مي يابد، ونوبودگي آن
حاصل تخيل مولد است. ساختارزبان، تخيل وتجربه، مجموعه اي كه
همواره قادراست لحظه هاي نامكشوف وناپيدا را به حضورمخاطب هدا
يت كند وخوانش وي را درزباني ثانوي شكل دهد؛ كه حاصل ارتباط دو
سويه است. ارتباطي كه جنبه انتفاعي واطلاع رساني ندارد،وتاويل هاي
بنيادي را مي طلبد، كه تنها درتخيل هنري ورفتارعاطفي مخاطب مي
تواند شكل بگيرد؛نه درقلمروشناخت وقضاوت منطقي.اساس همبستگي
ووحدت دوسويه، دريافت هاي استه تيكي ست كه مي تواند نقطه اشتراك
اثروخواننده را درزبان ثانويه شان تقويت كند. تخيل خلاق كه فاعل اثر
را دريك سوومخاطبش را درسوي ديگربه چالش مي طلبد. واين تخيل
به واسطه زبان با زايندگي بي كرانش، استمرارآفرينندگي دوسويه را
تضمين مي كند.
3
دردهه هفتاد نگرش وادراكات ذهني وتخيل هنري نسل جديد، شالوده
ساختارهاي ذهني ماقبل خودرا به چالش طلبيده است. رويكرد وديدگاه
جديد به متن واثرادبي، احاله به محوريت وكانوني دارد، كه درسطوح
مختلف زبان خودرا بازمي نمايد. دراثر، هنگامي كه ازمركزيت زبان
درنگره نوسخن مي رود، نه زبان مصداقي كه كنشگري هاي عيني و
بيروني را بازمي تاباند؛ بلكه نظام فرازبان كه به زبان ولايه ها وسطوح
مختلف آن مي پردازد، مورد تاكيد قرارمي گيرد. لايه هايي كه فرم اثر
را متحقق مي كنند. اين روند چالشگري نه به معناي بازيابي موقعيتي
تاريخي ست كه حقانيتي مطلق دارد وبرعمرگذشته ساختارها وشالوده
هاي ذهني- زباني ماقبل خود صحه مي گذارد. نه! بلكه نشانگربحراني
ست كه درموقعيت چند دهه شعرمعاصرما پديد آمده وزايشي نورا طلب
مي كند. بافت موقعيت فرهنگي- اجتماعي ملي ازيك سوورشد وگسترش
فرهنگ جهاني درقلمرونقد ادبي ونظريه هاي فلسفي- ادبي وزبان شنا
ختي ازسوي ديگر، دامنه بحران ذهني شعرچند دهه گذشته ما را حتي
پس ازانقلاب، شفاف ترنموده است. دراين فرايند جذب وديگرپذيري
فرهنگي- ادبي، بي ترديد گاه دريافت هاي شتابزده كه فاقد ادراك درست
ماهيتي به جهت انطباق تاريخي دوسازه متفاوت تاريخي ست، مشاهده
مي گردد. كه اين امرخود، دامنه بحران را بيشترمي كند، وبرابهام وچا
لش اين پويه فرهنگي مي افزايد. شتابزدگي دردرك برخي مقولات –
فلسفي ونظريه هاي ادبي كه حتي درساختارزبان اثرهنري دخالت –
مستقيم مي نمايد( درواقع كنش خلاق وآزاد تخيل را مختل ميكند ) ويژ
گي ذاتي بحران را نه تنها مضاعف كرده، بلكه به انحراف مي كشاند.
4
نگره نودرشعر، ازتاويل پذيري اثرروايت مي كند. ذهنيت تاويلي،
پرورش نيافته است؛ وبه واسطه زبان كه ميانجي مخاطب ومتن است
هويت مي يابد. اين ذهنيت، ازپويه تخيلي تازه وسرشارازتداعي برخور
داراست. وهيچ قاعده اي را به خود نمي پذيرد تا جريان آزاد تداعي و
صورخيال را به بهانه انتظام بخشي به بند كشد. آزادي تخيل خلاق و
گسترش ظرفيت تداعي ذهني، ناسازه هاي زندگي متعارف اند. همواره
تهديدي براي كليشه ها، الگوها وعناصرومؤلفه هاي ثابت اندكه متكي
برابژه هاي معنا آفرين مي باشند.قاعده ها را مي شكنند وطنين تازه خود
را برشالوده هاي جديد استوارمي سازند.
اما جاي يك پرسش باقي ست. آيا اين نگره نودرادبيات، با وضعيت
تاريخي مامنطبق است؟موقعيت تاريخي- اجتماعي ما،پاسخي مثبت نمي
دهد. ولي اشباع شدگي شالوده هاي ادبي را چگونه مي توان دراين ره
گذرتبيين كرد وبديلي جديدتررا كه ازيك سومنعكس كننده موقعيت فر-
هنگي- تاريخي ما بوده باشد وازسوي ديگرالگوي نگرشي ونوشتاري
تازه تررا نويد دهد، جايگزين كرد.
بي شك رشد تاريخي درهمه اشكال زندگي، متوازن، يكدست، همزمان
و... نيست. گاه برخي ازفرم هاي پيشرفت بربعضي شكل ها پيشي مي
گيرند. بويژه پا برجايي، ديرماني وتغييرپذيري فرهنگي- ادبي، فرايندي
بس طولاني، جان سخت وتدريجي ست. همين نكته اساس دقت دربحرا
ني ست كه موقعيت شعرامروزمارا دربرگرفته وچالش پيش گفته را فرا
خوانده است!
تنها يك اتفاق افتاده است.شعردرموقعيت جابجا كردن محوروكانون خود
قرارگرفته است، ونگاه ونوشتاررا ازماهيتي ديگربرخوردارساخته است
واين نه به معناي حق حيات مطلق يك صدا؛ بلكه دركنارصداي گذشته،
صدايي متكثرپديد آمده است، كه متكي به زباني خود ارجاع است. مؤ
لفه هايي را با خود همراه دارد، كه وجوه تمايزش را بازمي تاباند. اگر
چه گاه احساس پارانوئيدگونه اقتداررا نيز( عليرغم اينكه درتئوري ادبي
اين نگره، اقتدارومؤلفيت غايب مي شوند) دربرخي عملكردها به رخ
مي كشد؛ كه ناشي ازبرخي كم تجربگي ها ومفروضات توهمي ست؛ و
اين خود حاصل فرايند گونه اي گذارفرهنگي ست.
5
روندهاي ادبي امروزدرحوزه نوشتارو ديدگاه، مؤلفه هاي گذشته را نفي
مي كنند وعناصرذهني رادرتركيب با آموزه هاي جديد كه ازنظريه هاي
غربي دريافت شده است، مبناي عمل خود قرارمي دهند. تخيل ونظام
زباني- تصويري نگره جديد، استواربرنوعي لحن وزبان روزمره است
كه درقالب همين لحن وبيان عمومي، ساختارتصويري شعربازآفريده
مي شود وگاه حجم سنگين زبان نثررا نيزبرخود هموارمي كند. فخامت
زبان رابه دورافكنده،نحورا تخريب مي كندوالگوهاي تشبيهي- استعاري
شعردهه هاي پيش را برنمي تابد. زبان برعليه خود به شورش برمي
خيزد وتنبلي ذهني- زباني را مردود مي داند. زبان دركنش بازي درفرا
يند تخيل مولد، وجه استعاري خود را با جهاني تازه پيوند مي دهد، صدا
يي نورا منعكس مي كند وظرفيت خودرا گسترش مي بخشد. يك رمز
اساسي درتداوم هستي زبان وتولد مداوم آن.
درتگره نو، تخيل گستره اي را براي خود مي آفريند كه دخالت هيچ
گونه قضاوت منطقي را نمي پذيرد. تخيل درارتباط با تداوم تجربه هاي
نودرذهن، تاويلي يكسرمتفاوت را مي آفريند.
درگذرازبحراني كه فراگيرترمي شود، پيداست كه تجربه هاي آفرينشي
اي نيزظهورمي يابند،كه نوعي اراده گرايي مطلق درحوزه زبان باكار
كردهاي متفاوتش بوده واثررا تهي ازهرگونه مؤثره هاي عاطفي وتخيل
خلاق مي كنند. تنها مي توان عنوان جدول محاسبه منطقي كلمات را بر
آن گذاشت. واين اراده گرائي زباني،مانعي جدي فراراه شفاف شدن تجر
به هاي جديد است.
اثر(= شعر) هنگامي كه جامه زبان را برتن كرد وحيات يافت، موقعيتي
جديد را خلق مي كند،كه نگره نوبرآن تاكيد مي ورزد.اين موقعيت دنياي
تازه اي ست براي هرمخاطب كه ازرهگذركنش خواندن پديد مي آيد و
معنايي را مي آفريند. چرا كه مخاطب دراين تعامل ارتباطي تنهابازبان
اثرروبروست. وبرحسب اينكه چگونه تجارب زندگي خودرا اندوخته،
پالوده ودروني كرده باشد،صورمختلف تصويري را درذهن خود مي
آفريند. تصاويري كه مخاطب درآن مي زيدوپويشي نورا درحيات زيبا
ئي شناختي خود خلق مي كند.درچنين ساختي ازموقعيت زيبائي شناختي
زبان تنها ابزارانتقال اطلاعات نيست، زبان محوروكانون كنش خواندن
وخلق معنا وتصاويراست، فراخواندن جهاني تازه. اينجا ست كه كوچك
ترين عناصرواجي- كلامي اهميت بسيارمي يابد.ترديدي نيست كه صور
ذهني توليد شده درتخيل خلاق مخاطب درفزايند خوانش، نسبتي ديالكتي
كي با موقعيت فرهنگي وتجربه تاريخي وي دارد. دركنش خواندن اثر
(= شعر) زبان رابطه اي بي واسطه با مخاطب مي يابدوبه چالش كشيده
مي شود. دراين رابطه فعال، زبان ديگرانعكاس صرف ازرويدادهاي
موقعيتي نيست، بلكه خودرا درمعرض بيان مستقيم قرارمي دهد، تا مخا
طب تاويل خاص خودرا ارائه نمايد. زبان ادبي درذات كاركردي خود،
مدام دگرگون مي شود وبه سوي نوسازي جهش مي كند؛ تا طنين تازه
خود را انعكاس بخشد، اقتدارمخاطب را به چالش بطلبد، وسرانجام تاو
يلي تازه بيافريند.
6
وجهان كه درنگاه هنرمند موقعيت خودرا مدام تغييرمي دهد وبازآفريده
مي شود؛ درتحولات پرشتاب (= گاه شتابزده ) شعرمعاصرما، شكل ها
يي را تجربه ومنعكس مي كند، كه اين جستارپي جوي روايت آن خواهد
بود.
1
هردوره اي درفرايند تاريخي، تركيبي ازعناصرمتغيروپوياازيك سوو
عناصرثابت، بدون تغييروايستا ازسوي ديگراست. ولي روندهاي تار
يخي درسطوح مختلف ، درجامعه وروابط بين فردي ازمحتواي پويا و
نشانه هايي فعال برخوردارند كه زاينده دوره يا مقطعي خاص مي با
شند واساس هويت شناختي آن را پي مي ريزند.
اكنون جامعه ما درموقعيتي بحراني به سرمي برد. بحران به منزله عدم
ايجاد توازن، نظم، عملكردهاي با ثبات وروندهاي قانونمندي كه قادربا
شد هويت ونشان يك ساختاربا ثبات وبي دغدغه را منعكس كند. واين مو
قعيت درسطوح متفاوت حيات اجتماعي- رواني بروز كرده است. با تا
كيد براين نكته مهم كه اين موقعيت بحران امري نسبي درحوزه ساختار
وعملكرد درسطوح مختلف است. وبه هيچ عنوان نشانه ايجاد پايه هاي
لرزان اجتماعي نيست. بازنمود چنين موقعيتي را دربرخي سطوح فر
هنگي به معناي عام، مي توان پي گرفت.
ادبيات يا بهتراست به تاكيد بگويم شع امروزماچنين موقعيتي را درپيش
رودارد. اگرچه اين موقعيت را تجربه نيزمي كند.شعردهه هفتاد،متناسب
وبه موازات حركات اجتماعي، بي آنكه قاعده اي يكسان را پذيرا باشد،
درنگرش ونوشتار، اين بحران را دروني خود كرده است. تا آنجا كه از
موقعيت بحران به بحران موقعيت رسيده است. يك روند ترديد وتزلزل
وگسست را درنفي هويت قديم وكسب هويت تازه درموقعيت جديد تجر
به ميكند واين فراگرد بحران درساختارموقعيت فاقدانتظام وزما ن
مشخص است. وعناصروعوامل دروني آن تعيين كننده هويت بعدي
آن خواهد بود.
2
درجريان آفرينش اثر(= شعر) هرلحظه وموقعيت تازه، داراي ماهيتي
متفاوت ازلحظه وموقعيت قبل بوده وشالوده وقاعده كهنه رافرومي ريزد
تادرطرح وبافتي نوارائه شود.اين گسست ازساختارپيشين درهمه سطوح
زبان،اسلوب، نوشتارو... صورت مي گيرد.سيستمي ازاثرارائه مي شود
كه تنهادرموقعيت جديد قابليت وظرفيت بازتاب مي يابد، ونوبودگي آن
حاصل تخيل مولد است. ساختارزبان، تخيل وتجربه، مجموعه اي كه
همواره قادراست لحظه هاي نامكشوف وناپيدا را به حضورمخاطب هدا
يت كند وخوانش وي را درزباني ثانوي شكل دهد؛ كه حاصل ارتباط دو
سويه است. ارتباطي كه جنبه انتفاعي واطلاع رساني ندارد،وتاويل هاي
بنيادي را مي طلبد، كه تنها درتخيل هنري ورفتارعاطفي مخاطب مي
تواند شكل بگيرد؛نه درقلمروشناخت وقضاوت منطقي.اساس همبستگي
ووحدت دوسويه، دريافت هاي استه تيكي ست كه مي تواند نقطه اشتراك
اثروخواننده را درزبان ثانويه شان تقويت كند. تخيل خلاق كه فاعل اثر
را دريك سوومخاطبش را درسوي ديگربه چالش مي طلبد. واين تخيل
به واسطه زبان با زايندگي بي كرانش، استمرارآفرينندگي دوسويه را
تضمين مي كند.
3
دردهه هفتاد نگرش وادراكات ذهني وتخيل هنري نسل جديد، شالوده
ساختارهاي ذهني ماقبل خودرا به چالش طلبيده است. رويكرد وديدگاه
جديد به متن واثرادبي، احاله به محوريت وكانوني دارد، كه درسطوح
مختلف زبان خودرا بازمي نمايد. دراثر، هنگامي كه ازمركزيت زبان
درنگره نوسخن مي رود، نه زبان مصداقي كه كنشگري هاي عيني و
بيروني را بازمي تاباند؛ بلكه نظام فرازبان كه به زبان ولايه ها وسطوح
مختلف آن مي پردازد، مورد تاكيد قرارمي گيرد. لايه هايي كه فرم اثر
را متحقق مي كنند. اين روند چالشگري نه به معناي بازيابي موقعيتي
تاريخي ست كه حقانيتي مطلق دارد وبرعمرگذشته ساختارها وشالوده
هاي ذهني- زباني ماقبل خود صحه مي گذارد. نه! بلكه نشانگربحراني
ست كه درموقعيت چند دهه شعرمعاصرما پديد آمده وزايشي نورا طلب
مي كند. بافت موقعيت فرهنگي- اجتماعي ملي ازيك سوورشد وگسترش
فرهنگ جهاني درقلمرونقد ادبي ونظريه هاي فلسفي- ادبي وزبان شنا
ختي ازسوي ديگر، دامنه بحران ذهني شعرچند دهه گذشته ما را حتي
پس ازانقلاب، شفاف ترنموده است. دراين فرايند جذب وديگرپذيري
فرهنگي- ادبي، بي ترديد گاه دريافت هاي شتابزده كه فاقد ادراك درست
ماهيتي به جهت انطباق تاريخي دوسازه متفاوت تاريخي ست، مشاهده
مي گردد. كه اين امرخود، دامنه بحران را بيشترمي كند، وبرابهام وچا
لش اين پويه فرهنگي مي افزايد. شتابزدگي دردرك برخي مقولات –
فلسفي ونظريه هاي ادبي كه حتي درساختارزبان اثرهنري دخالت –
مستقيم مي نمايد( درواقع كنش خلاق وآزاد تخيل را مختل ميكند ) ويژ
گي ذاتي بحران را نه تنها مضاعف كرده، بلكه به انحراف مي كشاند.
4
نگره نودرشعر، ازتاويل پذيري اثرروايت مي كند. ذهنيت تاويلي،
پرورش نيافته است؛ وبه واسطه زبان كه ميانجي مخاطب ومتن است
هويت مي يابد. اين ذهنيت، ازپويه تخيلي تازه وسرشارازتداعي برخور
داراست. وهيچ قاعده اي را به خود نمي پذيرد تا جريان آزاد تداعي و
صورخيال را به بهانه انتظام بخشي به بند كشد. آزادي تخيل خلاق و
گسترش ظرفيت تداعي ذهني، ناسازه هاي زندگي متعارف اند. همواره
تهديدي براي كليشه ها، الگوها وعناصرومؤلفه هاي ثابت اندكه متكي
برابژه هاي معنا آفرين مي باشند.قاعده ها را مي شكنند وطنين تازه خود
را برشالوده هاي جديد استوارمي سازند.
اما جاي يك پرسش باقي ست. آيا اين نگره نودرادبيات، با وضعيت
تاريخي مامنطبق است؟موقعيت تاريخي- اجتماعي ما،پاسخي مثبت نمي
دهد. ولي اشباع شدگي شالوده هاي ادبي را چگونه مي توان دراين ره
گذرتبيين كرد وبديلي جديدتررا كه ازيك سومنعكس كننده موقعيت فر-
هنگي- تاريخي ما بوده باشد وازسوي ديگرالگوي نگرشي ونوشتاري
تازه تررا نويد دهد، جايگزين كرد.
بي شك رشد تاريخي درهمه اشكال زندگي، متوازن، يكدست، همزمان
و... نيست. گاه برخي ازفرم هاي پيشرفت بربعضي شكل ها پيشي مي
گيرند. بويژه پا برجايي، ديرماني وتغييرپذيري فرهنگي- ادبي، فرايندي
بس طولاني، جان سخت وتدريجي ست. همين نكته اساس دقت دربحرا
ني ست كه موقعيت شعرامروزمارا دربرگرفته وچالش پيش گفته را فرا
خوانده است!
تنها يك اتفاق افتاده است.شعردرموقعيت جابجا كردن محوروكانون خود
قرارگرفته است، ونگاه ونوشتاررا ازماهيتي ديگربرخوردارساخته است
واين نه به معناي حق حيات مطلق يك صدا؛ بلكه دركنارصداي گذشته،
صدايي متكثرپديد آمده است، كه متكي به زباني خود ارجاع است. مؤ
لفه هايي را با خود همراه دارد، كه وجوه تمايزش را بازمي تاباند. اگر
چه گاه احساس پارانوئيدگونه اقتداررا نيز( عليرغم اينكه درتئوري ادبي
اين نگره، اقتدارومؤلفيت غايب مي شوند) دربرخي عملكردها به رخ
مي كشد؛ كه ناشي ازبرخي كم تجربگي ها ومفروضات توهمي ست؛ و
اين خود حاصل فرايند گونه اي گذارفرهنگي ست.
5
روندهاي ادبي امروزدرحوزه نوشتارو ديدگاه، مؤلفه هاي گذشته را نفي
مي كنند وعناصرذهني رادرتركيب با آموزه هاي جديد كه ازنظريه هاي
غربي دريافت شده است، مبناي عمل خود قرارمي دهند. تخيل ونظام
زباني- تصويري نگره جديد، استواربرنوعي لحن وزبان روزمره است
كه درقالب همين لحن وبيان عمومي، ساختارتصويري شعربازآفريده
مي شود وگاه حجم سنگين زبان نثررا نيزبرخود هموارمي كند. فخامت
زبان رابه دورافكنده،نحورا تخريب مي كندوالگوهاي تشبيهي- استعاري
شعردهه هاي پيش را برنمي تابد. زبان برعليه خود به شورش برمي
خيزد وتنبلي ذهني- زباني را مردود مي داند. زبان دركنش بازي درفرا
يند تخيل مولد، وجه استعاري خود را با جهاني تازه پيوند مي دهد، صدا
يي نورا منعكس مي كند وظرفيت خودرا گسترش مي بخشد. يك رمز
اساسي درتداوم هستي زبان وتولد مداوم آن.
درتگره نو، تخيل گستره اي را براي خود مي آفريند كه دخالت هيچ
گونه قضاوت منطقي را نمي پذيرد. تخيل درارتباط با تداوم تجربه هاي
نودرذهن، تاويلي يكسرمتفاوت را مي آفريند.
درگذرازبحراني كه فراگيرترمي شود، پيداست كه تجربه هاي آفرينشي
اي نيزظهورمي يابند،كه نوعي اراده گرايي مطلق درحوزه زبان باكار
كردهاي متفاوتش بوده واثررا تهي ازهرگونه مؤثره هاي عاطفي وتخيل
خلاق مي كنند. تنها مي توان عنوان جدول محاسبه منطقي كلمات را بر
آن گذاشت. واين اراده گرائي زباني،مانعي جدي فراراه شفاف شدن تجر
به هاي جديد است.
اثر(= شعر) هنگامي كه جامه زبان را برتن كرد وحيات يافت، موقعيتي
جديد را خلق مي كند،كه نگره نوبرآن تاكيد مي ورزد.اين موقعيت دنياي
تازه اي ست براي هرمخاطب كه ازرهگذركنش خواندن پديد مي آيد و
معنايي را مي آفريند. چرا كه مخاطب دراين تعامل ارتباطي تنهابازبان
اثرروبروست. وبرحسب اينكه چگونه تجارب زندگي خودرا اندوخته،
پالوده ودروني كرده باشد،صورمختلف تصويري را درذهن خود مي
آفريند. تصاويري كه مخاطب درآن مي زيدوپويشي نورا درحيات زيبا
ئي شناختي خود خلق مي كند.درچنين ساختي ازموقعيت زيبائي شناختي
زبان تنها ابزارانتقال اطلاعات نيست، زبان محوروكانون كنش خواندن
وخلق معنا وتصاويراست، فراخواندن جهاني تازه. اينجا ست كه كوچك
ترين عناصرواجي- كلامي اهميت بسيارمي يابد.ترديدي نيست كه صور
ذهني توليد شده درتخيل خلاق مخاطب درفزايند خوانش، نسبتي ديالكتي
كي با موقعيت فرهنگي وتجربه تاريخي وي دارد. دركنش خواندن اثر
(= شعر) زبان رابطه اي بي واسطه با مخاطب مي يابدوبه چالش كشيده
مي شود. دراين رابطه فعال، زبان ديگرانعكاس صرف ازرويدادهاي
موقعيتي نيست، بلكه خودرا درمعرض بيان مستقيم قرارمي دهد، تا مخا
طب تاويل خاص خودرا ارائه نمايد. زبان ادبي درذات كاركردي خود،
مدام دگرگون مي شود وبه سوي نوسازي جهش مي كند؛ تا طنين تازه
خود را انعكاس بخشد، اقتدارمخاطب را به چالش بطلبد، وسرانجام تاو
يلي تازه بيافريند.
6
وجهان كه درنگاه هنرمند موقعيت خودرا مدام تغييرمي دهد وبازآفريده
مي شود؛ درتحولات پرشتاب (= گاه شتابزده ) شعرمعاصرما، شكل ها
يي را تجربه ومنعكس مي كند، كه اين جستارپي جوي روايت آن خواهد
بود.
۱ نظر:
باسلام
نگاه ژرف بینانه شمادرتحلیل موقعیت
شناسی ادبی تحسین برانگیزو حاکی از
دانش عمیق تان نسبت به مقوله زبان
جامعه, تاریخ ,ادبیات ونقد ادبی ست
من بهره فراوان بردم. دست تان درد
نکند. دراین زمینه باز بنویسید
مریم.س -دانشجو
ارسال یک نظر