شنبه، اسفند ۰۶، ۱۴۰۱

 ‏اشک‌های بی‌قرار تو

زخم می‌زند

گوشه گوشه‌های افق را

و پشت گلبوته‌های خونین پیراهنت

آواز هزاران لب

به بیضه می‌نشیند


هراسَت مباد

از باد بی دلیل

دختر کوچک غمگینم


از ضلع لحظه‌ لحظه‌ی تصویرت

توفان

در تقاطع چشم‌ها

شعله می‌کشد


هراسَت

            مباد

که ضربان واژه‌هایم

به رنگ نبض توست



پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۴۰۱

 ‏وقتی که ابلیس شب

با قاه قاه ظلمانی

روی نگاه‌ها

هلهله بر پا می‌کند


چگونه مرا

به شنیدن صدایت

نیاز نباشد

ای که نام تو

سرآغاز خلق واژه‌هاست

مبتدا لحظه‌ها


به نوازش انگشتانت

بر پرده‌های راز

که زخم جهان را

با طعم لبانت

التیام می‌بخشد


ببین چگونه برهنه‌ می‌شود

این پرنده

در پژواک قامتت