پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

ماجرای کارت های الکترونیک کتاب


بن های کتاب یا کارت های الکترونیکی کتاب ، از جمله روش ها وابزارهای مناسبی

ست که جهت حمایت از قشر کتاب خوان و توسعه ی کتاب خوانی به تناوب از سوی

متولیان فرهنگی به عنوان یک سیاست اجرایی درراستای توسعه ی فرهنگی درجامعه

اعمال می شود .

در کشور ما موضوع کتاب و کتاب خوانی و سایر حواشی مربوط به آن ، همواره

داستانی پرآب چشم بوده است . هم اکنون نیزوضعیت نشروپخش و . . . ونیزروند

کتاب خوانی فاقد جایگاهی مناسب بوده واز مرتبه ای نازل برخوردار می باشد .

با توصیف بالا اقدام به تهیه و توزیع کارت های الکترونیک کتاب ، عملی پسندیده

است اگردر راستای خرید و خواندن کتاب به کار برده شود ؛ نه در جهت فروش و

نقد کردن کارت های الکترونیک . آنچه مطمح نظر این یادداشت بوده و انگیزه ی

به تحریر درآمدن از سوی صاحب این قلم ، نحوه ی توزیع ومعیار انتخاب افراد

جهت برخوردار شدن از این کارت های الکترونیک کتاب می باشد .

با مراجعه ای که راقم این سطور به اداره متولی فرهنگی داشته و پی جوی کارت

الکترونیکی کتاب بوده و در این خصوص با تنی از چند ازکارکنان مسئول آن اداره

گفتگو داشتم ، یکی از بهره های این گفتگو که تاسف مرا برانگیخت ، نداشتن آرشیو

ی از مؤلفین این شهر بنا به اذعان طرف های گفتگو بوده ، که تردید هرمخاطبی را

در نحوه ی معیارگزینی برمی انگیزد. اینکه با چه معیاری نسبت به تحویل کارت

های الکترونیکی کتاب به دریافت کنندگان آن اقدام شده است ؟ آیا معیارها شخصی،

سلیقه ای و . . . بوده است؟

آیا چند نفر از مؤلفین حرفه ای و با سابقه ی شهرما – همینطور در سطح کشور –

از این کارت ها بهره مهد شدند ؟ درصدشان چقدر بوده است ؟

همچنین در گزاره ی فوق ، طرف گفتگو بیان نمود که تعداد بسیاری از کارت های

یاد شده به صاحبانجراید تعلق گرفت . یعنی بیشترین درصد کارت ها تحویل اربابان

مطبوعات شد . مبارک شان باد ! اما پرسش اینجاست که کدام ارزیابی وتحلیلی ،

انتخاب کنندگان افراد را برای دریافت کارت های الکترونیک به این نتیجه رساند

که بیشتر آنان باید کارکنان رسانه ها باشند.واز میان حدود پانصد کارت الکترونیک

تنها ده تا بیست قطعه از کارت ها به نویسندگان و . . . تعلق گیرد ؟

برای نمونه و مستند کردن سخن بالا ، اعلام یک مصداق بی گمان پربیراه نیست .

اگرچه بسیاری از نویسندگان حرفه ای و باسابقه که چند دهه از عمرقلمزنی شان

می گذرد ، از این کمترین حقوق صنفی شان نیز بی بهره مانده اند . واین یادداشت

به گونه ای ناظر برانعکاس حقوق ضایع شده ی آنان می باشد . نمونه ی مصداقی

یاد شده ، صاحباین قلم است که نه به عنوان یک نویسنده و نه به عنوان یک روز

نامه نگار از این حقوق قانونی و طبیعی خود برخوردار نشده است . و نکته ی

جالب این است که هنگام گفتگو با مسئول اداره ی فرهنگی اداره مربوطه ، ایشان

اظهار بی اطلاعی از شناخت برخی نویسندگان و کارهای شان داشت !؟ آن هم

از کسانی که چند دهه ازعمر شریف خود را فارغ ازطمع های مادی روزگار

در همین شهربه امر نوشتن می گذرانند .

آیا پست ریاست یک واحد فرهنگی در یک اداره ی متولی فرهنگ وعدم شناخت

نویسندگان با سابقه ی آن شهر، با هم قابل جمع می باشند ؟!

شایسته است در چنین فرایندهایی که با خرد فرهنگی وروان جمعی انسان ها مر

تبط است ، معیارها وبررسی های کارشناسی به نحوی صورت گیرد ، که ناظر

برحقوق صنفی فعالان فرهنگی – حتی منتقدین فرهنگی – بوده و از تضییع

حقوق طبیعی و قانونی شان خودداری به عمل آید .

هیچ نظری موجود نیست: