شنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۶

كدام زاويه



اين صفحه كه نگاه مي كند

حريص

تا ترسيم شود

خطوط وابعاد / آنچه هست

بايد


اين بادهاي پراكنده

زمزمه ها را خاموش مي كند

اين شعر

به كدام شكل مي رسد

كدام زاويه

ترسيم / بايد

جمعه، تیر ۰۸، ۱۳۸۶



اين سريال دنباله دار



مسيري كه بايد طي مي شد، چندان طولاني نبود، ازسرميدان تا مركزشهر، با

ماشين درصورتي كه ترافيك نبود، حدود يك كيلومتر. شايد كمي كمتر.ماشين

كه حركت كرد، مسافراسكناس دويست توماني را به راننده تاكسي داد.التهاب

افزايش كرايه مسافركش ها، ازخودروهاي شخصي تا تاكسي ها، همراه مردم

بود. مسافرمنتظربود كه باقي پول را ازراننده دريافت كند.نزديك شده بوديم.

چيزي نمانده بود به مركزشهر. راننده ازميان اسكناس ها، يك پانصدريالي را

طرف مسافرگرفت. مسافرمعترض شد. گفت كه كرايه تاكسي دراين مسير

هفتادوپنج تومان است. نه صد تومان. شما چرا صدوپنجاه تومان برداشتيد.

رسيده بوديم. راننده ترمزكرده بود براي پياده شدن مسافرها كه من بودم وآن

مسافر.

راننده شروع كرد به گله ازسهميه بندي شدن بنزين وكساد شدن كاروازطرفي

هم گران شدن بنزين. مسافرهم مي گفت كه چرا چوب سهميه بندي رامن مسافر

بايد بخورم . اعتراض تو را جاي ديگه بكن . توجيب منو داري خالي ميكني.

مگه من سرگنج نشستم. من هم جانب مسافررا گرفتم . راننده عصبي شد. با

صداي بلند تراعتراضش را مي گفت . مسافرهم ربطش مي داد به دولت .

ازماشين پياده شديم. من هنوزكرايه راحساب نكرده بودم. تازه پول را ازجيبم

درآوردم. صدتومان به راننده دادم. وازراننده خواستم ، پنجاه تومان مسافررا

به وي برگرداند. گفتم تومشكلت را جاي ديگربايد حل كني. بروبه اتحاديه ات

بگو . آنها هم بادولت مشكل شون را حل كنند . اين راكه گفتم ، بيشترجوش

آورد وگفت، اينها يكي ازيكي بدترند. گوشت كيلويي هزارتومان رفته بالا،

شما بخاطرپنجاه تومان اعتراض مي كنيد. اين كه اضافه شدن نيست. باپنجاه

تومان ميشه پول جمع كرد.گورپدراين كاروهرچه بنزين ومسافر.

نماندم. دونفربا سروصدا بحث مي كردند. مردم همكمي دورشان كرده بودند.

نمي دانم كه آيا باقي كرايه آن مسافررا پرداخت كرد يا نه؟ اما به هرجهت اين

داستاني است كه دنباله اش را بايد انتظاركشيد.

چهارشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۶



ماجراي سهميه بندي بنزين



خلاصه پس ازماه هاجلسلت وبحث هاونشست هاي متعدد،همچنين اظهارنظر

هاي مختلف درخصوص ماجراي بنزين، درلحظه اي غافلگيركننده، راس

ساعت بيست ويك شب پنجم تيرماه، طي اطلاعيه اي اعلام شد، كه ازساعت

بيست وچهارهمان شب سهميه بنزين اجرا مي گردد. به دليل غيرمنتظره

بودن اين اعلام براي مردم، طبيعي ست كه صف هاي طويلي براي دريافت

بنزين غيرسهميه بندي، درطول سه ساعت باقيمانده تا آغازسهميه بندي،

تشكيل شود. كه نتيجه آن، مي تواند بحران ودرگيري و... باشد.

به همين دليل ودرهمين لحظات درجنوب تهران، يك پمپ بنزين وتعدادي

خودرو به آتش كشيده شد.ماهها دراين زمينه تصميم گيري كردن، با نظرات

متعدد ومتناقض، ونحوه اعلام واجراي آن، بروزچنين حوادثي را قابل پيش

بيني مي نمود. حال بايد منتظرماند، تا شاهد تداوم اجراي اين طرح وهمچنين

نتيجه اي كه ازآن عايد مي شود ، بود. موضوعي اگرچه با منافع مردم پيوند

مستقيم دارد، ولي تدبيربكاررفته ، براي اجراي آن كه اينچنين رغم خورد،

آيا اميدي براي به سامان رساندن آن،درچهارچوب حفظ منافع مردم،كه شعار

آن ، هفت آسمان آنطرفتررفته است، وجوددارد؟ يا تنها امتيازداران قدرت از

رانت آن سود خواهند جست
!

سه‌شنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۶



فردا



پنجره ي فردا مي گشاييم

بي نگاه امروزمان

وحرف هاي تكه پاره را

وصله پينه

تا سطرآخرمي رسانيم / مي پرسيم


خطوط بغض كرده را

شب

دررؤيايي طولاني

به خواب مي بريم

تا فراموشي سلول هاي خاكستري

یکشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۶




چاپ کتابی تازه از مسعود بیزار گیتی
سرويس: /فرهنگ و/ کد خبر :30298
1386/3/2415:50
خبرگزاري دانشجويان ايران - گيلان
مجموعه سروده های مسعود بیزار گیتی با عنوان صداهای ریخته توسط انتشارات فرهنگ ایلیا به چاپ خواهد رسید.به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)- منطقه خزر ششمین کتاب مسعود بیزار گیتی نویسنده و شاعر گیلانی برای طی کردن مراحل حروفچینی، دریافت مجوز و چاپ تحویلی نشر فرهنگ ایلیا شده است. اين كتاب مجموعه اشعار جديد وي مي باشد، كه در صورت صدور مجوز در سال جديد، با عنوان صداهاي ريخته منتشرخواهد شد.

شنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۶

وضعیت نقد نیمه نخست دهه هشتاد نظرخواهی بود که در زمستان گذشته برای ویژه نامه نقد نافه (شماره 36) انجام دادم. در این شماره آینه ها، دومین قسمت این نظرخواهی را بر حسب ترتیب الفبائی پاسخ های دریافتی آورده ام.
سردبیر




الهام یکتا: وضعیت نقد ادبی را در نیمه نخست دهه هشتاد چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا تحولی در آن اتفاق افتاده است و می توان آینده متفاوت از دهه های گذشته را در نیمه دوم دهه هشتاد متصور شد یا خیر؟
مسعود بیزارگیتی: از دهه هفتاد به این سو ادبیات (شعر و داستان) تحول هائی را برای تجربه های نوین در آفرینش پشت سر گذاشت. کیفت به انباشت رسیده زبان، ریتم و نحو متن ادبی در دهه های پیش از دهه هفتاد، نگاه نویسندگان و شاعران را به خانه تکانی در حوزه، روش، منش و نوشتار معطوف کرد.
انتشار کتاب داستان و شعر در دهه هفتاد و بیش تر شدن تعداد انتشار و هم چنین تنوع آن در نیمه دهه هشتاد و به میدان آمدن به ویژه زنان نویسنده در این عرصه که قابل توجه است، مؤید این گفتار است.
یکی از عامل های مؤثر در تنظیم نگاه جدید (موسوم به نگاه مدرن در ادبیات، فارغ از نام گذاری های فصلی که حاصل نوعی پارانویای فرهنگی است) ترجمه در حوزه نظریه های ادبی معاصر، فلسفه، زبان شناسی و نقد ادبی بود. این فرآیند در دهه هفتاد اتفاق افتاد و از آغاز دهه هشتاد به این سو، در حجم بالاتر و با تمرکز بیش تر در این زمینه کار شد. موازی با آن انتشار جنگ ها، فصل نامه ها و... که سمت و سوی شان نیز انعکاس فعالیت های اندیشه وران معاصر در زمینه بالا بوده است.
مبتنی بر این تحول که در کنار ایستار فرهنگی تثبیت شده ما، صدای دیگری نیز تکوین یافت و حضور خود را از طریق انتشار آثار اعلام داشت، روی کرد نقد ادبی متحول شد. منتقد ادبی با جست و جو در مؤلفه های جدید نظریه های ادبی، نقد، زبان شناسی و فلسفه تلاش کرد از منظر مدرن به خوانش متن های جدید بپردازد. نقطه افتراق خوانش نقد نو با خوانش مخاطب عادی، کنش معرفت شناختی آن مبتنی بر نظریه ها و دانش ادبی جدید است.
در نیمه اول دهه هشتاد، نقد جدید به گسترش قلمرو مفاهیم پرداخت و تلاش کرد برای متن ادبی، منش مستقل قائل شود. مؤلفه هائی چون بیوگرافی نویسنده با سوگیری درون مایه اثر به لحاظ اجتماعی، تک صدائی بودن اثر، ارجاع اثر به بیرون از خود و... در کنش تأویلی منتقدی غایب است که با متن به عنوان کلیت مستقل رابطه برقرار می کند. این فرآیند در نیمه دهه هشتاد، شکل منسجم تر می یابد و در مرکز نگاه منتقد، زبان و نشانگان آن است که حضور قاطع خود را اعلام می دارد. برای منتقد، زبان در کنش مداومش که به سمت تحول سو می گیرد، هم ابژه است هم سوبژه. زیرا خود نقد ادبی هم به قول رولان بارت در یک لحظه هم ابژه هم سوبژه است. منتقد که از سکوی روی کرد جدید به خوانش متن می پردازد، معرفت شناسی ادبی یش را اساس تعامل خود با اثر قرار می دهد. زیرا ژرفای این خوانش، به وی یاری می رساند در کشف و تبیین رمزگان متن، از ساختار درونی اثر خارج نشود که با وی دیالوگ دارد.
جریان آفرینش طی دهه هفتاد و هشتاد، در پی بازیابی موقعیت خود در پرتو زبان است. اثر در بطن زبان تکوین می یابد. نقد ادبی هم در زبان قوام می گیرد. اما موضوع آن به قول رولان بارت کشف زبان است. نوعی فرازبان که گفتار خود را حول زبان دیگر (متن) متمرکز می کند. سخن نقد جدید در تقابل با علوم، جستن قانون ها در درون ساختار متن است.
این نگاه به کارکرد نقد، موازی با نگاه متقدم نقد ادبی، در نیمه اول دهه هشتاد در قیاس با دهه قبل رشد صبورانه تر اما به لحاظ کمی و کیفی بیش تر داشته است. بر این اساس می توان بسط بیش تر این قلمرو را انتظار کشید.
اگر چه به لحاظ معرفت شناسی تاریخی، تقاضای اجتماعی موازی با تقاضای این نگاه در قلمرو نقد ادبی نیست. و این امر در ساختار عقب مانده قلمرو فرهنگی ما ریشه دارد. اما این عدم توازن نباید مانعی سر راه ظهور و حضور پدیدارهائی باشد که می تواند به غنای دانش ادبی منتهی شود.

پنجشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۶


قناعت



تا صبحي ديگر

به پايان مي رسد اين جاده ها را

خوابي طولاني كن

ودرعقربه هايي كه به طنازي

چهارفصل را / كوك مي كنند

به نگاهي ازايوان

به زنجيرآوازهاي زنجره ها

قناعت


پشت پنجره هاي اين آواز

هيچ پرنده اي

پرنمي كشد

چهارشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۶



دراولين سالگرد تشكيل شوراي حقوق بشر




نوزدهم ژوئن برابر با اولين سالگرد تشكيل شوراي حقوق بشرسازمان ملل

متحد مي باشد. اين شورا جايگزين كميسيون حقوق بشرسازمان ملل شده بود

يكي ازدلايل مهمي كه ساختارنهاد حقوق بشررابه شورا تغييرداد، ناتواني

اين نهاد دراجرايي كردن تصميماتش بود. درعين حالي كه بيكفايتي وناتواني

درتصميم گيريها نيزجهت مقابله با نقض حقوق بشردرجهان ازجمله دلايل

ديگراين تغييربوده است.

اما تشكيل شوراي حقوق بشرنيزدرطول اين يك سال به همراه چهارنشست

عمومي وچهارنشست فوق العاده، متاسفانه قادرنبود آنطوركه شايسته است

دردفاع ازحقوق انسان ها درهرمقام ودرهركشوري ، عمل نمايد. بويژه

سيطره مالي – سياسي كشورهاي پيشرفته صنعتي برجهان، همواره تلاش

مي نمايند ، تاآنچه كه ناظربرحقوق شهروندي درهمه زمينه ها، تبعيض

نژادي ، مهاجرت به خصوص و موارد متعدد ديگراست، ازنفوذ شان جهت

نقض حقوق شهروندي استفاده نمايند. درحالي كه شوراي حقوق بشرقادر

است با توجه به مسئوليت وشرح وظايف جديدش،نسبت به نفوذ حاكمان و

دولي كه تنها به منافع طبقاتي خود مي انديشند، ايستادگي كرده وبا توجه به

اختيارات قانوني خود، تصميمات شان را اجرا نمايند.

به قول آدرين كلود زولريك فعال حقوق بشر

(( با مشكل به شكل بنيادين برخورد نكردند. تنها مورد مثبتي كه به تصويب

رسيد اين بود، كه دولتمردان ديگرنمي توانند مثل سابق به راحتي اصول

حقوق بشررا پايمال كرده وازمجازات درامان بمانند.))

نقض حقوق بشرنه تنها دركشورهاي غيردمكراتيك ، كه ازساختارسنتي در

عرصه حكومت برخوردارند، ديده مي شود؛ كه گاه ازشكلي خشونت آميز

دركاربرد برخوردار است. بلكه همچنين كشورهاي مدعي دمكراسي ، كه به

لحاظ رشد اقتصادي وسياسي وتجربه مدني چند گام جلوترازكشورهاي در

حال توسعه هستند، نيزمتهم به نقض حقوق بشرهستند. اما متاسفانه به دليل

نفوذ درهرم قدرت درسازمان ملل، اعمال نقض كننده شان دررابطه با

حقوق بشركمتربه چشم مي آيد.

كافي ست موضوع مهاجرت دركشورهاي پيشرفته صنعتي، به عنوان يك

پروژه تحقيقي طي ساليان اخيرمورد بررسي قرارگيرد؛تانقض فاحش اصول

اوليه حقوق بشر كه درمواد منشورش كه به تصويب سازمان ملل رسيده ،

مشاهده گردد. آن هم ازسوي جوامع پيشرفته صنعتي.

شوراي حقوق بشر، با توجه به منشورحقوق بشرسازمان ملل، ملزم است از

حقوق شهروندان درهر كجاي اين كره ي خاكي كه مورد آزارواذيت قرار

مي گيرند وحقوق اوليه ي انساني شان به طرز فاحشي نقض مي شود، دفاع

نمايند. با يد سياست مماشات درمقابل بويژه قدرت هاي بزرگ را به كناري

نهاده، با توجه به قدرت اجرايي شان ، ازهمه امكاناتموجود بهره برده تااز

نقض حقوق شهروندي جلوگيري نمايند. اين ظرفيت درشورا ديده مي شود.

پيتراشپلينترازفعالان سازمان عفو بين الملل عقيده دارد

(( اين نهاد مي تواند به بهبود حقوق بشركمك كند. اما بايد ازتمام امكانات

موجود بهره گرفت))

پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

دستي به روي آينه



براين سفره

كه پهن مي شود / مردد است

چشم به گرداني

هيچ نمي يابي


نه رد صدايي

براي دوستي هاي غرق شده

ونگاهي نه

تا به چشم درچشم

بسنده كني


دستي به روي آينه

شايد

آن سوتر

حرف ها

به انتظار

چهارشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۶

خبرنشركتاب جديد



تازه ترين كتاب مسعود بيزارگيتي، كه به عبارتي ششمين كتاب وي ميباشد

براي طي كردن مراحل حروفچيني ، دريافت مجوز( با صبرايوب ) ونيز

چاپ تحويل انتشارات ايليا شده است

اين كتاب مجموعه اشعارجديد وي مي باشد، كه درصورت صدورمجوزدر

سال جديد، با عنوان (( صداهاي ريخته )) منتشرخواهد شد.

مسعود بيزارگيتي درعين حال كتابي را درمقالات ونقدهايش ، وهمچنين

مجموعه داستاني را نيزآماده ي نشركرده است.

سه‌شنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۶

آقاي رئيس جمهور



اززماني كه من ازدانشگاه پس ازچندين سال حضورفعال، برابرتحقيقات حرا

ست وبرمبناي آن دوسطرنامه محرمانه هسته ي گزينش دانشگاه اخراج شدم

تا به امروزكه اين پست را منتشرمي كنم، نه تنها به اعتراضات من نسبت به

بي پايه واساس بودن تحقيقات حراست ازيك سو وغيرحقوقي بودن وبدون

ادله بودن نامه هسته گزينش دانشگاه پيام نور، هيچگونه پاسخي داده نشده

است ؛ بلكه حق وحقوق قانوني من نيزبه من پرداخت نگرديده ، ورفتارمسئو

لان به گونه اي بوده، كه گويي دريك جامعه ي فاقد انظباط قانوني بسرمي بر

يم ، كه هركسي انگونه كه تشخيص مي دهد ، عمل مي كند. پديده اي به نام

قانون ، وموضوعي تحت عنوان حقوق شهروندي، تنها به يك اتوپيا ماننده

است.

چرادرآغاز سخن به اين موضوع اشاره كردم. بديهي ست كه اين عمل انجام

شده ، نقض فاحش حقوق شهروندي ست. وبدترازآن عدم ارائه ي دليل قانع

كننده ، ايجاد شبهه قوي نسبت به رفتارواحد هاي يادشده دارد.

رئيس دفتررئيس جمهورطي حكمي پانزده نفرازمسئولين را دررده هاي

مختلف، ازوزيرتامشاوروغيره عضو شورايي تحت عنوان، شوراي سياست

گذاري ونظارت برانتشارآثاروانديشه هاي محمود احمدي نژاد رئيس جمهور

كرده است . من ازكناراينكه وجاهت حقوقي اين عمل، مبتني بركدام مواد قا

نون اساسي يا مصوبه ي مجلس است ، مي گذرم. يا اينكه آيا بهترنبود، دور

انديشي به خرج داده مي شد وآقاي رئيس جمهورهياتي را ازدولتيان مامور

مي كرد ، تا نسبت به انتظاراتي كه درسفرهاي شان براي مردم ايجاد كرده

اند، بررسي انجام مي گرفت كه تا چه حدقادربوده اند، كه به مطالبات واقعي

مردم پا سخ دهند. حتي روي اين موضوع نمي خواهم تامل كنم.

اما پرسش ازآقاي رئيس جمهوراين است كه، آيا تشكيل يك شوراي نظارت

پانزده نفره، به يقين به دنبال خود، تشكيلاتي عظيم را به جهت پرسنلي به

دنبال خواهد داشت. زيرا جزاين اين شورا قادرنخواهد بود ، نسبت به عملي

كردن انديشه هاي رئيس همفكرخود، قدمي بردارد. آيا بودجه وهزينه اجرايي

شدن اين تصميم ازكجا تامين خواهد شد. ازپولي كه متعلق به بيت المال است

ازعدم پرداختي هاي قانوني من وامثال من كه جزء مطالبات سالهاي كارمان

مي باشد. آيا يك گام ديگربه سمت نقض حقوق شهروندي ومردمي برداشته

نمي شود.

آقاي رئيس جمهور، شايسته ترآن ست كه تصميماتي كه گاه توسط برخي از

پيرامونيان اتخاذ مي گردد، با دورانديشي بيشتربوده وضامن تحقق مطالبات

وحقوق مردم باشد. عملي كه درراستاي كمرنگ كردن وحذف نقض حقوق

شهروندي درجامعه باشد

ريچارد رورتي ، فيلسوف معاصرآمريكايي درگذشت



جمعه ۸ ژوئن: ریچارد رورتی درگذشت. خبر به تدریج منتشر شد. روزنامه‌ها تازه در روز دوشنبه (۱۱ ژوئن) به تفصیل از او یاد کردند و بر فقدانش تأسف خوردند.
علت مرگ سرطان بود. یورگــن هابرماس در مطلبی که در روزنامه‌ی "زودد‌ویچه تســایتونگ" (۱۱ ژوئن) به یاد رورتی نوشته، این جمله را از خود او نقل می‌کند: «به همان بیماری‌ای گرفتارم که دریدا را کشت.» او به شوخی افزوده است که به این بیماری کسانی دچار می‌شوند که زیاد هایدگر بخوانند.
او هایدگر زیاد خوانده بود و نه فقط هایدگر. او جزو نادر فیلسوفان آمریکایی‌ای بود که به فلسفه‌ی اروپایی تسلط استادانه‌ای داشت. رورتی در تماس دایم با فیلسوفان آلمانی بود. بحثهای او با کارل-اتو آپل، یورگن هابرماس و دیگران در جهان فلسفه شهرت دارد.
ریچارد رورتی متولد ۴ اکتبر ۱۹۳۱ بود. در نیویورک به دنیا آمد و همانجا درگذشت. در خانواده‌ای با سنت فعالیت سیاسی چپ رشد کرد. از جوانی اهل بحث بود، مشاجره می‌کرد، با طنز و کنایه حرف می‌زد، در عین حال بسیار صبور و دموکرات بود و گوشی برای شنیدن داشت. منش او ترکیب شگفت‌انگیزی از یک استاد فاضل فلسفه و آدمی بود اهل تساهل، که این حکمت را سرلوحه‌ی ذهن خود قرار داده بود که همبستگی و همیاری مهمتر از اصول خشک هستند. او همه چیز را برای زندگی می‌خواست و با بنیادگرایی "زندگی برای اصول" به شدت مخالف بود.
او همواره می‌گفت که این منش فکری را از جان دیویی، از نمایندگان برجسته‌ی پراگماتیسم، آموخته است. در پراگماتیسم، که به فارسی عمل‌باوری خوانده شده است، نتیجه‌ی عملی هر اندیشه معیار اصلی قضاوت درباره‌ی آن است. رورتی نیز چون استادان فکری‌اش ویلیام جیمز و جان دیویی بر نتیجه و پیامد تأکید می‌کرد و همواره منتقد اصول‌گرایی و سیستم‌سازی در فلسفه بود. او از همین زاویه به دوستان آلمانی خود آپل و هابرماس انتقاد می‌کرد و تلاش آنها را برای دادن مبنا به اخلاق بیهوده می‌دانست. او دچار این اضطراب فلسفی نمی‌شد که مگر می‌توان اخلاقی عمل کرد، بی آنکه دانست اصول مطلق اخلاق چه هستند. او گاه اعلام می‌کرد که رمان را بر کتاب فلسفی ترجیح می‌دهد، چون در آن از اتفاق‌ها سخن می‌رود، اصولی وجود ندارد و مثل زندگی واقعی همه چیز به هم ریخته است.
رورتی معتقد بود که برای دموکرات بودن، نیازی نداریم که نخست به یک فلسفه‌ی سیاسی بگرویم و دریابیم که بنیادهای دموکراسی چه هستند. او همین موضوع را به ایرانیان نیز تذکر داد، در سفری که سه سال پیش به تهران داشت و در آنجا سخنی راند با عنوان "تجربه تاریخ دموکراسی مهمتر او بنیان‌های نظری و فلسفی آن است" . در بند پایانی این سخنرانی چنین آمده بود: «نتیجه اخلاقی موعظات بنیان‌ستیزانه من برای شما این است که برای کشورهایی که روند سکولارشدنی را که از مهمترین تأثیرات روشنگری اروپایی بوده از سر نگذرانده‌اند، یا کشورهایی که تا به حال تنها شاهد ظهور حکومت‌های قانون‌مدار بوده‌اند، تاریخ فلسفه غرب حوزه مطالعاتی چندان نافعی نست. مطالعه تاریخ موفقیت‌ها و شکست‌های تجارب اجتماعی گوناگون در کشورهای دموکراتیک گوناگون کار بسیار نافع‌تری است. اگر حق با ما بنیان‌ستیزان باشد، به جای تلاش برای بنا نهادن جامعه بر اساس یک بنیان فلسفی، باید برای آموختن از پیشینه‌های تاریخ تلاش کرد.»

دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

تهديد


درخبرها آمده بود كه آقاي عماد افروغ نماينده مجلس هفتم، كه رئيس كميسيون

فرهنگي مجلس بوده واخيرا با اختلاف يك راي اين پست را ازدست داده است

درگفتگو با سايت آفتاب، خبرازتهديد خود توسط برخي نيروهاي تندرو داده

است. با ارسال پيام هاي كوتاه وزدن تهمت هاي ناروا، ناسزاگويي هاي غير

اخلاقي ونسبت هاي غيرديني ودرآخرين پيام كوتاه هم، وي را تهديد به ترور

كرده اند.

دريك جامعه مبتني برمؤلفيت يك صدا ، كه همه كنش ها وعملكردها را درچها

رچوب آن چه كه خود مي پسندد، مي پذيرد، وتعامل ومناسبات سياسي را نه بر

پايه ي سيستم چند صدايي وتكثرآرا كه به پشتوانه مردم بوده باشد،بلكه براساس

آنچه جريان حاكم مي پسندد ووضع مي كند، تاييد مي كند، بديهي ست كه تحمل

نظرمخالف ، تازه ان هم نه ازسوي يك نيرو يا شخص دگرانديش ،بلكه ازسوي

فردي كه درقالب همان جريان حاكم قراردارد،اما دريك فرايند بازشناسي رفتار

سياسي – فرهنگي درطول زمان فعاليت جريان حاكم، به نقطه نظرانتقادي مي

رسد. وبه منتقد برخي مواضع جريان حاكم تبديل مي شود. درحالي كه حامي

نظام نيزمي باشد.

اگرآقاي افروغ كه درپارلمان هستند وامثال ايشان، درآن زمان ها كه چنين اتفا

قهايي براي نيروهاي فرهنگي وانديشمندان پيش مي آمد، به موقع واكنش نشان

مي دادند وخواستارجلوگيري ازاين گونه اعمال بي قانوني وضد انساني با بهره

ازروش هاي قانوني مي شدند؛ امروز اميد آن مي رفت تادرفضايي دمكراتيك

ترشاهد چنين اتفاقي نباشيم.

بله آقاي افروغ؛ تنها شما نيستيد كه دچارچنين تهديدي شديد. مدت زمان زيادي

نمي گذرد كه به شكلي ديگر، آن هم ازطريق تلفن پاي من نيزبه رخدادي سا

ختگي درحال كشيده شدن بود، كه درصورت حضورميتوانست به خاتمه ي

يك زندگي بيانجامد، كه تاكنون چنين نشد. اگرچه پيگيري هاي من هم فاقد

نتيجه بود . وفعلا هم كه ميگذرد...

پس تا ديرنشده براي ريشه كن كردن حوادث وعملكردهايي كه فاجعه بارند،

ازطريق راه هاي قانوني انجام دهيد. پيش ازآنكه شعاع عمل آن گسترش بيش

تري يابد
.

یکشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۶


مارتین موسباخ، نویسنده‌ی آلمانی

مهمترین جایزه‌ی ادبی آلمان، یعنی "جایزه گئورگ بوشنر" امسال به مارتین موسباخ تعلق می گیرد. موسباخ در سال ۱۹۵۱ در فرانکفورت متولد شد و سال ۱۹۷۹ تحصیلات خود در رشته علوم قضائی را در شهر بن به اتمام رساند.
مارتین موسباخ از آغاز به کار خود تاکنون در همه شاخه‌های ادبی آثاری را ارائه کرده است، از رمان گرفته تا سناریوی فیلم، شعر، داستان های رادیوئی و حتی رپرتاژ. کلاوس رایشرت، عضو هیئت داوران و رئیس آکادمی ادبیات و زبان آلمانی در باره موسباخ می گوید که وی از برجسته ترین نویسنده‌گانی است که آلمان در حال حاضر به‌خود دیده است. او ادامه می‌دهد:« او یک داستان‌سراست، همچون استاد کهنه کاری است که داستان‌سرائی و آگاهی‌اش از آنچه که او می‌نویسد، ابعادی حماسی دارد».

هر چند جایزه امسال گئورگ بوشنر به موسباخ به خاطر فعالیت وی در همه شاخه‌های ادبیات اهدا می‌شود، اما رمان، همچنان هسته اصلی کار موسباخ را تشکیل می‌دهد. وی با رمان "تختخواب" در سال ۱۹۸۳ اعلام موجودیت کرد. این رمان داستان یک یهودی فراری از آلمان است که پس از سال‌ها به فرانکفورت باز می‌گردد. رمان "شبی طولانی" را شاید بتوان بهترین رمان موسباخ دانست که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد و رمان عشقی "مهتاب و دخترک" که آخرین رمان اوست تا دو ماه دیگر به چاپ می‌رسد.

موسباخ، محافظه‌کار فرهنگی
موسباخ داستان‌سرائی است که به فرم و سنت احاطه دارد و خود را محافظه کار و یا بهتر بگوئيم محافظه‌کار فرهنگی می‌داند. انتخاب موسباخ از سوی آکادمی را شاید بتوان بعنوان چرخشی جدید دانست. کلاوس رایشرت در این زمینه می‌گوید:« این شاید یک نوع چرخش به راه جدیدی باشد. ما تا به حال تلاش کردیم به نویسندگانی توجه کنیم که از سنت مدرنیسم می‌آیند و یا نویسندگانی که راههای جدید را آزمایش کرده‌اند. اما در ادبیات وجوه دیگری نیز وجود دارد که نباید نادیده گرفته شوند مثل داستان‌سرائی حماسی، که مانند رودخانه‌ای عظیم خواننده را به خود می‌کشند. به این نوع از ادبیات تاکنون کمتر جایزه‌ای داده شده‌است».

به همین خاطر هم موسباخ از انتخاب خود برای جایزه امسال گئورگ بوشنر متعجب بود. مسئول هیئت داوران در پای تلفن به او که تازه روز چهارشنبه از مسافرت اسرائیل باز گشته بود، باید بارها و بارها آدرس و نشانی‌های خصوصی را بدهد تا موسباخ باور کند که شوخی در کار نیست و واقعا برنده امسال جایزه بوشنر شده است.

شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۶

كريم



خميررا بعد ازاينكه چند باراين دست وآن دست مي كرد، روي سيني اي داخل يك

فرقرارمي داد. خوب درست مي كرد. عين لواش هايي كه درشهرما مي خورديم.

كارهرروزش بود.

(( جان علي آقا بايد غذا را تازه خورد. صبح ها نان را مي پزم تا شبم كافيه. سعي

مي كنم خورشت را هم براي دوتا نهارداشته باشم. اينها را مي بيني – اشاره كرد به

دونفرسياه كه روي اجاق گازمشغول هم زدن داخل يك ديگ بودند – يك ديگ پر

معلوم نيست چي درست مي كنند كه بوي سگ مي ده . چند روز هم گرمش مي كنند

ظهروشب مي خورند.))

(( كريم آقا نان ها خشك شد، دربيار))

سه تا نان لواش گرد كوچك را با سه تا خميركوچك جابجا كرد. عطرنان تازه فضاي

كوچك آشپزخانه را پركرده بود.يك يخچال كوچك، يك اجاق گاز،يك ميزكهنه وچهار

تا صندلي قديمي دورآن وقسمتي ازديوارآشپزخانه كه با كابينت هاي قديمي پوشيده

شده بود،وسينك ظرفشويي، جايي بود كه كريم به گفته خودش ازنزديك ظهرتاعصر

آنجا مشغول مي شد.

((Hello))

پشت سرم را نگاه كردم. دنبال نگاه كريم. خانمي ازطرف پله ها به طرف آشپزخانه

آمد، چهارنفررا كه ديد، گويا منصرف شد ازداخل شدن.

((Hi))

صداي ظريف اما محكمي پاسخ كريم بود.

(( مي بيني علي آقا، يك عراقي كرد تازه اومده، چپ وراستش را بلد نيست ولي با

اين رفيق شده، آوردش اينجا))

جمله آخررا چنان با غصه گفت كه دل آدم مي گرفت.

(( مكزيكي ي. با خواهركوچكش. سه نفري معلوم نيست تويك اتاق بالا چطورباهم

زندگي مي كنند. اين دوتا هم كه اتاق بغل شون هستند، البته يكي مهمان است، از

صبح تا شب اين ضبط لعنتي را كه روشن مي كنند هيچي، صداش تا چند خانه آن

ورترهم ميره. چند باربهشون گفتم. انگارهيچ نمي فهمند. نمي دونم آن سه نفرچطور

اين سروصدا را تحمل مي كنن.))

(( شما چند نفراينجا زندگي مي كنيد))

(( چهارتا اتاق داره علي آقا. دوتا بالا، دوتا پائين. اتاق بغلي ي من ي يه عربه كه

گاهي وقت ها مياد؛ گاهي هم پيداش نيست. بالايي ها هم كه اينها هستند. تويه اتاقم

يه سياه پوست زندگي مي كنه، كه تمام روزرا دوستاش رفت وآمد مي كنند. آدم را

به ياد آفريقا ميندازه. چون همه سياه هستند. اتاق بغلشون هم آن عراقيه است كه نا

كس خودش راازتنهايي درآورده. يه حمام داره ويه دستشويي))

حرف كه مي زد تلخي روزگاروخشم فروخورده اش يكجا ازچهره اش بيرون ميزد

آبگوشت را كه بهم زد به ياد آبگوشت مادرم افتادم.

(( عجب آبگوشتي درست كردي كريم آقا. چاي احمد هم كه دم كردي، آفرين. وطن

را آوردي اينجا.))

(( هرجا باشم زندگي وخوراك خودم را نمي تونم عوض كنم علي آقا. مثل اين گه

سگ هاي مغرور كه ازصبح مياند بيرون تا غروب كه شهرسوت وكورمي شه،يكي

يه دونه ساندويچ سرد ازمغازه ها مي خرند ويك بطري آب تودست شونه، نمي تونم

زندگي كنم. آدم بايد مرام خودش را داشته باشه. چند ماه پيش وضعم بهتربود. لندن

كه بودم، رفو گري مي كردم. اگرچه صاحبكارمادرقحبه ازصبح تا شب شيره منودر

مي آورد،به اندازه نصف كارم بهم دستمزد نمي داد.هفته اي چهارروز كارمي كردم

شب تو مغازه اش مي خوابيدم. همين رفت وآمد يك باردرهفته با قطار، دوروزحقو

قم را مي خورد. فايده نداشت. چون نمي تونستم پس اندازكنم. خيلي كم. آنوهم براي

بچه كوچكم مي فرستادم كه عمو صدام مي كرد. برادرم كه هميشه بهش سرمي زد

بهش مي گفت بابا. ولي به من ميگفت عمو. زنم كه هيچي تقاضاي طلاق داده. مي

گفت چند ساله رفتي، تكليف ما چيه. نمي دونم چي فكرمي كنه. ماداريم اينجا چيكار

مي كنيم. كمرم را مي بيني خميده راه ميرم. بخاطرهمين رفو گري بوده علي آقا.))

راست مي گفت. اگرچه خميده نبود. اما كمي قوزكرده راه مي رفت. راه كه ميرفت

دوتا دستش ازشانه تاب مي خوردند. آدم را به ياد قهرمان هاي فيلمفارسي هاي گذ

شته مي انداخت.دوست داشتم به اوبگويم كه كريم آقا فقط يك دستمال يزدي كم داري

گوش هايش عين آينه هاي اتوبوس بود. مردمك چشم هايش طوري جاخوش كرده

بودند كه احساس مي شد كريم آقا دوبيني دارد. اگرچه به من گفته بود كه براثرضربه

اي كه به سرش خورده ، چشم هايش به اين شكل درآمده. گفت حكايت چشم هاي خو

دم را نوشتم.

(( آنجا رفته گربودم علي آقا. هرطورشده بود با قرض ووام وهزاردرد وزهرماريك

پيكان مدل پايين جوركردم تابا دوتا درآمد بتونم زندگي كنم. خيلي سخت بود. بعد هم

كه ازشهرداري بيرونم كردند ديگه رمق زندگي رانداشتم. مدام با زنم دعوام مي شد.

دخالت هاي خانواده اش، رو رفتارش اثرگذاشته بود.درمانده بودم.نمي دونستم چكار

كنم. ناچارشدم بزنم به دريا. سوريه بودم . يونان بودم.خلاصه سرازاينجا درآوردم))

(( تق تق ))

صداي دربود

(( فكرمي كنم پطرس علي آقا. ازحواريونه. تقريبا باهم اومديم. ))


چهارشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۶

گلوي ماه



چرخي بزن

آخرين حرف جا مانده

شايد

ازنگاه ها

يا / سكوت انگشت ها


پاورچين

پاورچين

پشت شعرها

پرسه بزن

سطرهاي غايب

ازگلوي ماه

خواهد ريخت

سه‌شنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۶

لكنت چشم ها



پرده ها افتاده اند

وسطرها

سكوت شان را

به عقربه ها دادند


اين عصر

دلتنگي ها را

درفنجان

فنجان

چاي / تلخ

نوشيدن


واژه ها

شرمسار

خطوط خاموش

جهان را

درلكنت چشم ها

پرسه مي زنند

دوشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۶

آژير



نمي دانست چه تصميمي بايد بگيرد. شايد مي دانست،اما قدرت انتخاب كردن

نداشت. چند سالي دست به گريبان بود. درخانواده سنتي بزرگ شدن وتربيت

همان خانواده را نسل به نسل انتقال دادن، نتيجه اش همين ترديدي است كه

قدرت انتخاب راه را ازاوسلب كرده است. خوب براي همه ساده نيست. راه

هاي مختلفي وجود دارد. براي آنكه هيچگونه دشمني اي به وجود نيايد وسرو

...صدايي هم ايجاد نشود. خيلي راحت با استفاده از.

(( بابا خيلي شلوغه، فردا امتحان دارم. چيزي به هشت نمونده ))

گيركرده بوديم. سرتقاطع. ميدان ضيابري بود يا رودباري. هرچهارطرف

تقاطع ماشين ها به تناوب بوق مي زدند. سروصدا راه مينداختند. توي مسير

رودباري بوديم. معلوم نبود چه اتفاقي افتاده.

(( بابا تورو خدا ازيه راه ديگه بريم. من بايد درسم را دوره بكنم.))

(( عزيزم چكاركنم. پشت سرت را نگاه كن. مي تونم ازلاي اين ماشين ها

دربيام ))

اول تاريكي بود. لامپ هاي مغازه ها وتيربرقها روشن شده بود. صداي بوق

ازهرطرف امان عابران را مي بريد.ترافيك چنان گره خورده بود، كه اميدي

به بازشدنش نبود. صداي خفه ي آژيري كه ازدورشنيده مي شد، اكنون جيغ

مي كشيد. پيدا نبود چه ماشيني است. ازيك سو بوق ماشين وسروصداي رانند

گان وازسوي ديگرجيغ يكسره آژير. پياده شدم. به بچه گفتم

(( شما پياده نشو، الان برمي گردم ))

پانزده بيست مترجلورفتم. سرفلكه رسيدم. انبوه جمعيت كه بيشترراننده ها

بودند دركنارماشين هاي شان وتعدادي هم دورماموري حلقه زده بودند. چشم

اميدشان به آن ماموربود. هركسي چيزي مي گفت. اوهم كلافه بود . گاه در

جواب دادن تحكم مي كرد. گاهي ازسردرماندگي سرودستي تكان مي دادو

سكوت مي كرد. ازسرميدان به طرف لاكاني با فاصله اي حدود سي چهل

متر، ماشين آتش نشاني همچنان آژيرمي كشيد. سروصداي آژيرتوجه عابر

ين را به خود جلب كرده بود. صدايي بلند ازميان آنها گفت

(( آتش خاموش شد. آژيررا خاموش كن ))

جايي درآن دوروبرانعكاس نورشعله يا دودي پيدا نبود. معلوم نبود كجا مي

سوخت كه شلاق آژيراينچنين برسروگوش آدم ها فرود مي آمد.راننده تقصير

نداشت. درتلاش بود هرطورشده راهي را براي فرارازترافيك بازكند.

برگشتم.

مثل بعضي ازراننده ها اميدم را ازدست داده بودم. هوا شرجي بود. واين شلو

غي انگاررطوبتش را بيشترمي كند.

رفتم طرف مغازه اي كه سمت راست خيابان، نزديك ماشينم بود.

(( چيزي بگيرم تا بچه مشغول شود ))

یکشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۶

عيساي صليب بردوش

2


جهان را

بردوش مي كشيم

بي زخمه

برساز خسته ي مان

وبرخط سوزان / انتظار

صليب عمررا

بي معجزتي

برجلجتا

رسم مي كنيم

شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۶



و كدام حرف يا واژه يا سخن وشرحي قادراست گوياترازمتن تصوير ، ژرفاي فاجعه را كه ازخوي آزمندانه وضد بشري سرمايه سر
چشمه مي گيرد، آشكاركند . چه وقت گفتن است . تنها با چشم جان بايد گريست
طناب شعرم



اكنون

كه حلقه

حلقه

طناب شعرم را

براي چشم هاي منتظر

آماده مي كنم

كمي به ساحل

نزديك ترم

با بوي ماهيان زنده

دردهان كف آلود


اين حرف ها

كه برريسمان شب

پهن مي شوند

كمي آن سوتر

ازپنجره مي آويزد

برجاپاي من