یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۴۰۲

رنجی که زندگی‌ست

 

و روی شانه‌ی مجهول

شلیک روشن معلومی‌ست/ دوشکا

چیزی که روی دهان می‌دود

زخم عمیق می‌زند


بیگانه‌ی کلمات زندگی‌ست

وقتی که شعله می‌کشد

درد صداها

در انحنای پر التهاب حنجره


و غلت شیرین‌ رویای دوست داشتن را

پر آشوب می‌کند

وقتی که چشم باز هنر را

نشانه می‌گیرد