و روی شانهی مجهول
شلیک روشن معلومیست/ دوشکا
چیزی که روی دهان میدود
زخم عمیق میزند
بیگانهی کلمات زندگیست
وقتی که شعله میکشد
درد صداها
در انحنای پر التهاب حنجره
و غلت شیرین رویای دوست داشتن را
پر آشوب میکند
وقتی که چشم باز هنر را
نشانه میگیرد