پایگاه اطلاع رسانی مسعود بیزارگیتی
چیزی در شب
سراغ دردم را میگیرد
و در اشتعال رویایم
کلمه به کلمه
در ستارههای آسمان
چشمک میزند
چیزی
در گلوگاهم
ترکیب همهمه و بغض میشود
شباهنگام
و زخم صداها
به وقت خواندن
طناب را روی شعرم
رنگین میکند
چیزی گویی
در تنفس جهان
نطفه میبندد
خواب دیدم
دهان تو را بوسیدم
و کلمات
به رقص تولدی دیگر
نام فروغ را
برای تو برگزیدند
و در بستر کلمههای شاد
ایمان به فصل تو آوردم
به وقت پاییز
که رنگ صدایت را
در خطوط نبض تو که میتپید
به وقت بوسههای مکرر
رنگین کمان عشق کرد
و من نوشتم لا به لای بازوانت
رنگین کمان عشق را
بمان
در این اعتراف تنهایی
اگر که نباشی
رویای شبانه
از نالههای بیامان
در امان نمی ماند
که امتداد راه از تو
به سوی افقهای سکوت من است
وقتی سکوت توست
نقش عاشقیت راه