پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۹۰

کازی موتوی مهربان*

به صلیبی کوتاه


جلجتا را نشانه می رویم

آه

به آه

و تیرگی آسمان

نگاه تماشائیان را

آلوده می کند



خاموش می گذرم

بر آیه های زمینی

و نا قوس صداها

که آونگ می شود

این ذهن خسته را



دوزخ

که چنین چشم می درد

و کازی موتوی* مهربان

رگ های مرا تازه می کند



*کازی موتو : شخصیت گوژپشت ( ناقوس بان کلیسا )


دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۰

حضورت


در انتظار کدام بهار/ نگاهت جمعه هایم را
ورق می زند

به فصل ها دیگر
اعتمادی نیست

انگشتانت را
برای این کلمه ها بگذار
همه ی جهان
پیشکشت

سه‌شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۰

نیلوفرانه6

گلی که نگاهم را ربود
نام تو را
زمزمه می کرد

به صدایم می رسی
می دانم
و فاصله ها خاموش می شوند

نیلوفرانه5

در عبور ناگزیرش / جهان
به کوچه ات که می رسد
نیلوفری کنار پنجره می نهد
نگاهش را و
دلش را

قفل صدایش را

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

پائیزی ها5

حنجره ای به تبعید و
پنجشنبه ای
که غربت پائیز را
به سکوت هفته می رساند

نگاهم کن
دلتنگی این نت ها
از معبر دست های تو
به دریا می رسد

وب سایت جدیدم

وب سایت جدید مسعود بیزارگیتی به نام ((سطرهای هنوز)) به آدرس :

www.bizargiti.com

آغاز به کار نموده است .

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۰

پائیزی ها3

خاطره هامان را
در همین بگو مگوهای روزمره
مبادله می کنیم
هزاره ی پائیزی و
تعبیر رویاهای شبانه
در قهوه ای که می نوشیم

شاخه ها یکایک
قد می کشند
و سطرهای مرا
تاریک روشن بامداد
آشفته می کند

میدان التحریر

همه ی راه ها
کوچه های بن بست که نیست
میدان التحریر
یا سکوت مان
که گویایی یقینی ست

و نو برگ های جوان
که آوندهای امیدشان
به پائیز رسیده است

می دانم
معشوقه ای به راه
چشم سفید می کند

عبورکن

کمی نگاه کن
نگاه / جام بی قرار را
قرار می شود
از حضور تو

شراب سالیان کهنه را
که خفته است
زیر زخم ها / سکوت ها

عبور کن
عبور

شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۰

نیلوفرانه3


نگاه کن
غروب جمعه و
پائیز بی تقویمش

دستت را به من بده
به بادهای آبان
هنوز
چند اشک فاصله است

برگ برگ ورق می زنم
نام کوچکت را
می دانم
شادی های دخترکی غمگین
چشم می گرداند

نیلوفرانه2

به سپیده دمان
نگاهم را به دریا می بری
در تو غروبی نیست
می دانم
اگر چه نامت به هر شامگاه
افسرده می شود

هزاره ی نام تو
تا فصل ها
عاشقیت شان را
مرور کنند

نیلوفرانه 1

نیلوفرانه بیا
این کوچه هزاره هاست
با زخم عمیق پائیزش
نفس می کشد

پرده را کشیده ام
عطر تو می آید
این اتاق
بی قرار صدای توست

یکشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۹۰

صدای پای...

خطوط عابران بی گذر
و سطرهای خسته ی مادران
به نگاهی
که از کوچه ها می گذرم
به ازدحام سکوت خیابان ها
و روزنامه ها
از شلیک الفبای سربی شان
باز می مانند

غروب
تردیدش را در صدایم می ریزد

شب بخیر
آقای شاندور پتوفی

خاورمیانه


1
از خاورمیانه
به افقی خاموش
دست هایی
به سوی پنجره می آیند
و خطوط جهان
که سطر سطر
همه ی نگاه ها را
جاری می کند

فرصت دیدارمان
ستاره ها که رسیدند
میدان
یا خطوط خاموش چشم هامان

2

افسانه نیست
بهار به خیابان که می رسد
لهجه ها به رنگ شعر می شوند
و شادی ها
دست ها را به کبوتران می بخشند

افسانه می شود
امروز/ فردا
گلدان تاقچه ات
سبز که می شود
نسیم
طرح عاشقانه اش را
به پنجره می کوبد

دوشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۰

ضلع نگاهت


برو
بیا
اضلاع جهان
برای تو

خط نگاهت را / تنها
برای من بگذار
این سطرها هنوز
بوی شیر می دهند